عشق مافیایی
خوبب برم سراغ فیک
فلش بک به زمان دعوا ات و دوست دختر های اعضا
سویون : ما دیگه این رابطه کوفتی رو ادامه نمیدیم ات
لونا: تو خیلی بدی فکر نمیکردم هرزه باشی
جیسو: آن باورم نمیشه اینا تویی(گریه)
جیا: ازت بدم میاد تو بهترین دوستم بودی (گریه)
جنی: واقعا که ات (بغض)
ات: یروز میفهمید اون من بودم یا کاترین اون وقت میفهمید کی آدم بدی(گریه)
(نکته: کاترین یه آدم عوضیه که تو فیک میفهمید)
پایان فلش بک
سویون: ات ببخشید من واقعا متاسفم (گریه)
ات: دیدید که من نبودم ازتون انتظار نداشتم خیلی بدید(گریه)
کوک : اینجا چخبره شما همو میشناسین
لونا: اره (با بغض)
جیا: اون بهترین دوستمون بود(بغض که یهو گریه شد)
ات: م..ن میر...م با...ل..ا(گریه وهق هق)
کوک: برو بالا(نگران)
جیمین : یکی بگه چخبره
جنی: همه چیز رو تعریف میکنه
کوک: چی ات انقد حالش بد بوده
جنی : اره
کوک: بخاطر همینه الان ناراحتی قلبی داره
سویون : چی یعنی ناراحتی قلبیش برگشته ( تعجب و بغض)
کوک: اره چطور(نگران)
سویون: همین الان برو تو اتاقش مطمئنا بیهوش شده(بغض)
کوک: ایشششش لعنتی. شما ها برین خونه ها تون (داد)
همه اعضا: باشه
پرش به بیمارستان
ویو ات
چشمامو که باز کردم کوک رو دیدم داشت با دکتر حرف میزد. دوباره بیهوش شدم لعنتی حتما میفهمه این هفته هیچی نخوردن جز آب و نون
پایان ویو
دکتر : بدنش خیلی ضعیف شده باید خوب ازش مراقبت کنین
کوک: بله حتما ممنون
دکتر : من دیگه میرم
.............
فلش بک به زمان دعوا ات و دوست دختر های اعضا
سویون : ما دیگه این رابطه کوفتی رو ادامه نمیدیم ات
لونا: تو خیلی بدی فکر نمیکردم هرزه باشی
جیسو: آن باورم نمیشه اینا تویی(گریه)
جیا: ازت بدم میاد تو بهترین دوستم بودی (گریه)
جنی: واقعا که ات (بغض)
ات: یروز میفهمید اون من بودم یا کاترین اون وقت میفهمید کی آدم بدی(گریه)
(نکته: کاترین یه آدم عوضیه که تو فیک میفهمید)
پایان فلش بک
سویون: ات ببخشید من واقعا متاسفم (گریه)
ات: دیدید که من نبودم ازتون انتظار نداشتم خیلی بدید(گریه)
کوک : اینجا چخبره شما همو میشناسین
لونا: اره (با بغض)
جیا: اون بهترین دوستمون بود(بغض که یهو گریه شد)
ات: م..ن میر...م با...ل..ا(گریه وهق هق)
کوک: برو بالا(نگران)
جیمین : یکی بگه چخبره
جنی: همه چیز رو تعریف میکنه
کوک: چی ات انقد حالش بد بوده
جنی : اره
کوک: بخاطر همینه الان ناراحتی قلبی داره
سویون : چی یعنی ناراحتی قلبیش برگشته ( تعجب و بغض)
کوک: اره چطور(نگران)
سویون: همین الان برو تو اتاقش مطمئنا بیهوش شده(بغض)
کوک: ایشششش لعنتی. شما ها برین خونه ها تون (داد)
همه اعضا: باشه
پرش به بیمارستان
ویو ات
چشمامو که باز کردم کوک رو دیدم داشت با دکتر حرف میزد. دوباره بیهوش شدم لعنتی حتما میفهمه این هفته هیچی نخوردن جز آب و نون
پایان ویو
دکتر : بدنش خیلی ضعیف شده باید خوب ازش مراقبت کنین
کوک: بله حتما ممنون
دکتر : من دیگه میرم
.............
۶.۵k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.