عشق یهوییpart 10
بعد صبح بیدار شدیم لباسامون رو عوض کردیم بعد به خدمتکار ها گفتم یه صبحونه درست کنن بعد رفتیم سرمیز بعد تهیونگ گفت:تانیا میخوام امروز یعنی وقتی اماده شدیم ویکم استراحت کردیم ببرمت شهر بازی بعد تانیا خیلی خوشحال شد از صندلی رفت پایین رفت نشست روی پای تهیونگ گفت:مرسی باباجونممم
بعد تهیونگ گفت:خواهش میکنم دختر خوشگلم
ا/ت:پس من خوشگل نیستم!
تهیونگ:اصلا دوتاییتون خوشگلین
ا/ت: اها حالا شد
تهیونگ:😂
ا/ت: چرا میخندی
تهیونگ: هیچی😁
بعد رفتیم بالا و لباس پوشیدیم رفتیم تانیا رو بردیم شهربازی بعد با تهیونگ وبعد رفتیم یه پاساژ خیلی خوب خوب بعد کلی خرید کردیم اومدیم خونه بعد رفتیم ناهار خوردیم
*پایان*
بعد تهیونگ گفت:خواهش میکنم دختر خوشگلم
ا/ت:پس من خوشگل نیستم!
تهیونگ:اصلا دوتاییتون خوشگلین
ا/ت: اها حالا شد
تهیونگ:😂
ا/ت: چرا میخندی
تهیونگ: هیچی😁
بعد رفتیم بالا و لباس پوشیدیم رفتیم تانیا رو بردیم شهربازی بعد با تهیونگ وبعد رفتیم یه پاساژ خیلی خوب خوب بعد کلی خرید کردیم اومدیم خونه بعد رفتیم ناهار خوردیم
*پایان*
۸.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.