𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³
هیچ چیز براش آشنا نبود و حتی چیزی هم از اتفاق دیشب یاد نداشت شاید حافظه کوتاه مدتش رو از دست داده شاید هم فقط دیروز رو یادش نمیاد..... بلند شد و با چشمای نیمه باز و چشمای سنگین به سمت در رفت.... جئون در رو نزدیکهای صبح باز کرده بود که مبادا دخترک بیدار بشه و با در قفل شده مواجه شه و ترس به سراغش بیاد....
دخترک در رو باز کرد و به سمت پلههای عمارت رفت...
از پلههای بلند عمارت پایین میومد و نگاهی به پذیرایی انداخت...
بشکههای آب.جو کنار اُپن آشپزخانه قرار گرفته بودند و همه چیز بیش از اندازه کلاسیک و تم قهوهای و مشکی داشت....
دخترک متوجه خونی شدن آستین لباسش شده...
چون سن کمی داشت و فوبیای زخمی شدن داشت، آستینش رو با عجله به بالا هدایت کرد.... زخم بزرگی
روی دستش بود بغض کرد و صدم ثانیهای نگذشت که بغضش شکست بلند بلند در وسط پذیرایی گریه میکرد یکی از خدمتکارا به سمت دختر بچه اومد یه پیرزن بود و با مهربانی با اون رفتار کرد شاید هم جئون دستور خوش رفتاری با دخترک را داده بود....
گریه دخترک کوچک داستان مثل سیل بود، بند نمیاومد...
خدمتکار دیگهای از اتاق بیرون اومد برای دلداری دادن بچه اما فایدهای نداشت ازش میپرسیدن چی شده؟ چرا هیچی نمیگی؟
یا چرا گریه میکنی؟
هیچکس متوجه زخم روی دست دخترک نشد....
و هق هق کردن جازه صحبت به دخترک نمیداد.....کار از کار گذشته بود خود جئون حضور پیدا کرد.... با دستش به خدمتکارها اشاره کرد که برند و خدمتکارها هم گوش به فرمان بودند و رفتند...
جئون جلوی دخترک زانو زد دستهایش را روی شونه دخترک گذاشت و ل.ب از هم باز کرد.....
کوک: چی شده؟*آروم*
مثل اینکه دخترکم متوجه آرامش دادن پسر جوان شده بود آروم گرفت و حرفش رو به آرومی زد
ات: دس...تم هق *گریه*
جئون چشمانت را به دست دخترک داد و متوجه زخمش شد دخترک رو بغل کرد و روی اُپل گذاشت.....از داخل کابینت باند بیرون اورد و دست دخترک را گرفت.... صبورانه پماد رو به دست دخترک میزد دخترک هم از ترس کَفِ دست پسر جوان را فشار میداد......
باند رو باز کرد و دور دست دخترک پیچید
دخترک از زمانش سو استفاده کرد و پرسید.....
ات: مامان و بابام کجان؟
کوک:---
پسرک لحظهای درنگ کرد و جواب دختر را نداد ولی بعد از به خودش آمدن جواب داد....
کوک: پدرت تو رو به من سپردن...من مراقبتم
دختر بچه ساده حرف جئون را باور کرده بود و سکوت کرد....
هیچ چیز براش آشنا نبود و حتی چیزی هم از اتفاق دیشب یاد نداشت شاید حافظه کوتاه مدتش رو از دست داده شاید هم فقط دیروز رو یادش نمیاد..... بلند شد و با چشمای نیمه باز و چشمای سنگین به سمت در رفت.... جئون در رو نزدیکهای صبح باز کرده بود که مبادا دخترک بیدار بشه و با در قفل شده مواجه شه و ترس به سراغش بیاد....
دخترک در رو باز کرد و به سمت پلههای عمارت رفت...
از پلههای بلند عمارت پایین میومد و نگاهی به پذیرایی انداخت...
بشکههای آب.جو کنار اُپن آشپزخانه قرار گرفته بودند و همه چیز بیش از اندازه کلاسیک و تم قهوهای و مشکی داشت....
دخترک متوجه خونی شدن آستین لباسش شده...
چون سن کمی داشت و فوبیای زخمی شدن داشت، آستینش رو با عجله به بالا هدایت کرد.... زخم بزرگی
روی دستش بود بغض کرد و صدم ثانیهای نگذشت که بغضش شکست بلند بلند در وسط پذیرایی گریه میکرد یکی از خدمتکارا به سمت دختر بچه اومد یه پیرزن بود و با مهربانی با اون رفتار کرد شاید هم جئون دستور خوش رفتاری با دخترک را داده بود....
گریه دخترک کوچک داستان مثل سیل بود، بند نمیاومد...
خدمتکار دیگهای از اتاق بیرون اومد برای دلداری دادن بچه اما فایدهای نداشت ازش میپرسیدن چی شده؟ چرا هیچی نمیگی؟
یا چرا گریه میکنی؟
هیچکس متوجه زخم روی دست دخترک نشد....
و هق هق کردن جازه صحبت به دخترک نمیداد.....کار از کار گذشته بود خود جئون حضور پیدا کرد.... با دستش به خدمتکارها اشاره کرد که برند و خدمتکارها هم گوش به فرمان بودند و رفتند...
جئون جلوی دخترک زانو زد دستهایش را روی شونه دخترک گذاشت و ل.ب از هم باز کرد.....
کوک: چی شده؟*آروم*
مثل اینکه دخترکم متوجه آرامش دادن پسر جوان شده بود آروم گرفت و حرفش رو به آرومی زد
ات: دس...تم هق *گریه*
جئون چشمانت را به دست دخترک داد و متوجه زخمش شد دخترک رو بغل کرد و روی اُپل گذاشت.....از داخل کابینت باند بیرون اورد و دست دخترک را گرفت.... صبورانه پماد رو به دست دخترک میزد دخترک هم از ترس کَفِ دست پسر جوان را فشار میداد......
باند رو باز کرد و دور دست دخترک پیچید
دخترک از زمانش سو استفاده کرد و پرسید.....
ات: مامان و بابام کجان؟
کوک:---
پسرک لحظهای درنگ کرد و جواب دختر را نداد ولی بعد از به خودش آمدن جواب داد....
کوک: پدرت تو رو به من سپردن...من مراقبتم
دختر بچه ساده حرف جئون را باور کرده بود و سکوت کرد....
۱۷.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.