پارت 12لیزکوک
سلنا :خب شما برین من جمع میکنم
لیسا:کمک نمی خوای ؟
سلنا:نه آجی جون تو برو به به دوست پسرت برس😄
لیسا:باش
جونگ کوک :رفتم اینستا داشتم همین جوری ول میگشتم که یهو لیسا اومد دستم خورد رو پست ارینا لایک شد (خیلی حس بدیه*
لیسا :چیکار میکنی
جونگ کوک:به جان توکه عزیز ترین کسمی دستم خورد رفتم روپستش
لیسا :بابا من زیاد شکاک نیستم😐
جونگ کوک:اخیش
سلنا :بچه ها
بچه ها:بله
سلنا:من میرم بیرون
بچه ها:باش جوجو برو
سلنا:بابای
جونگ کوک:بای
لیسا :خداحافظ
جونگ کوک:چه خواهر خوبی کلا یک خانوم کامل
لیسا:اره عاشقشم خیلی دوسش دارم ازتوهم بیشتر
جونگ کوک:بیشتر از من
لیسا:ارهههه
جونگ کوک:😵😵😵
لیسا:چیه مگه تو خواهرت دوست نداری؟
جونگ کوک:من تک فرزندم و هیچ حس خواهر یابرادری نداشتم
لیسا : 😢😢اوخی یعنی خواهر شوهر ندارم
جونگ کوک:نه اما یک مادر شوهری داری که ازمن هم بیشتر دوست داره😇
لیسا:چرا
جونگ کوک:حالا
لیسا:😒😒
جونگ کوک:فیلم ببینیم
لیسا:نه شو زوج ها ببینیم
جونگ کوک:باش
لیسا:زدم دیدم عه مهمونش منو جونگ کوکیم
سلنا :داشتم میرفتم که به کوچه تاریکی بر خوردم که چندتا پسر جلوم دهنم گرفتن از حال رفتم
لیسا:جونگ کوک من میرم اتاقم
جونگ کوک:منم میرم یکم خونم
لیسا:باش 😯
جونگ کوک:چیه
لیسا:هیچی منتظر سلنام خیلی دیر شده
جونگ کوک :میای یکم بریم بیرون
لیسا :نه مزاحمت نمیشم
جونگ کوک:عشقم هیچ وقت مزاحم نیست
لیسا :باش
خلاصه رفتن بیرون
جونگ کوک:خسته کوفته رفتیم خونه من
لیسا :رفتم خوابیدم بعد1ساعت بیدار شدم دیدم جونگ کوک رو کاناپه خوابیده
لیسا:کوکی کوکی چرا اینجا خوابیدی
جونگ کوک:گفتم تو راحت تر به خوابی
لیسا:نه بابا مگه یدون جونگ کوک چقدر کیوته 😇
جونگ کوک:آخه باش تو برو
لیسا:باش بعد چند دقیقه اومد پیشم خوابید بغلش کردم سرم گذاشتم رو شونش
جونگ کوک:لیسا
لیسا :بله
جونگ کوک:یک سوال چقدر منو دوست داری ؟
لیسا:اصلا دوست ندارم😐
جونگ کوک:جی😩
لیسا :شوخی کردم امم قدر تمام دنیا که نمی دونی بنظر من چقدر
جونگ کوک 😍😍
جونگ کوک:😛
لیسا :تو چقدر؟
جونگ کوک:قدر سکه
لیسا :انقدر بی ارزشم؟
جونگ کوک:ببین لیسا برای یک انسان پولدار یک سکه خیلی بی ارزش اما برای انسانی که دل باخته عشق به ارزش تمام دنیا هست
لیسا:واقعا از این دید ندیدم
جونگ کوگ:به صورت خیلی آروم آروم لبم گذاشتم رو لبش بوس کردمش
(خیلی رومانتیک شد الان یادشون میدم )
سلنا:به هوش اومدم دیدم تو یک جا تاریک بودم دقت کردم دیدم جاستین 😡😡😠😬
جاستین:سلام بر سلنا
سلنا:ولم کن اشغال 😈😈
جاستین:قبلا عشقت بودم
سلنا :الان نیستی ازت متنفرم 😑😑
جاستین:خیلی وقت تعم لبت نچشیدم
سلنا:نزدی کم نمیشی پسره حرزه کثافت😢😢.
جاستین:این ویدیو
سلنا:لیسا جونگ کوک بودن داشتن هم دیگر می بوسیدن
جاستین:می دونی اینو پخش کنم چی میشع؟
سلنا :اره فقط نکن این کار
جاستین :پس جونگ کوک بده به من
سلنا:نه خواهرم بدون اون میمیرع نه
جاستین:باش ابروش هم میرع
لیسا:کمک نمی خوای ؟
سلنا:نه آجی جون تو برو به به دوست پسرت برس😄
لیسا:باش
جونگ کوک :رفتم اینستا داشتم همین جوری ول میگشتم که یهو لیسا اومد دستم خورد رو پست ارینا لایک شد (خیلی حس بدیه*
لیسا :چیکار میکنی
جونگ کوک:به جان توکه عزیز ترین کسمی دستم خورد رفتم روپستش
لیسا :بابا من زیاد شکاک نیستم😐
جونگ کوک:اخیش
سلنا :بچه ها
بچه ها:بله
سلنا:من میرم بیرون
بچه ها:باش جوجو برو
سلنا:بابای
جونگ کوک:بای
لیسا :خداحافظ
جونگ کوک:چه خواهر خوبی کلا یک خانوم کامل
لیسا:اره عاشقشم خیلی دوسش دارم ازتوهم بیشتر
جونگ کوک:بیشتر از من
لیسا:ارهههه
جونگ کوک:😵😵😵
لیسا:چیه مگه تو خواهرت دوست نداری؟
جونگ کوک:من تک فرزندم و هیچ حس خواهر یابرادری نداشتم
لیسا : 😢😢اوخی یعنی خواهر شوهر ندارم
جونگ کوک:نه اما یک مادر شوهری داری که ازمن هم بیشتر دوست داره😇
لیسا:چرا
جونگ کوک:حالا
لیسا:😒😒
جونگ کوک:فیلم ببینیم
لیسا:نه شو زوج ها ببینیم
جونگ کوک:باش
لیسا:زدم دیدم عه مهمونش منو جونگ کوکیم
سلنا :داشتم میرفتم که به کوچه تاریکی بر خوردم که چندتا پسر جلوم دهنم گرفتن از حال رفتم
لیسا:جونگ کوک من میرم اتاقم
جونگ کوک:منم میرم یکم خونم
لیسا:باش 😯
جونگ کوک:چیه
لیسا:هیچی منتظر سلنام خیلی دیر شده
جونگ کوک :میای یکم بریم بیرون
لیسا :نه مزاحمت نمیشم
جونگ کوک:عشقم هیچ وقت مزاحم نیست
لیسا :باش
خلاصه رفتن بیرون
جونگ کوک:خسته کوفته رفتیم خونه من
لیسا :رفتم خوابیدم بعد1ساعت بیدار شدم دیدم جونگ کوک رو کاناپه خوابیده
لیسا:کوکی کوکی چرا اینجا خوابیدی
جونگ کوک:گفتم تو راحت تر به خوابی
لیسا:نه بابا مگه یدون جونگ کوک چقدر کیوته 😇
جونگ کوک:آخه باش تو برو
لیسا:باش بعد چند دقیقه اومد پیشم خوابید بغلش کردم سرم گذاشتم رو شونش
جونگ کوک:لیسا
لیسا :بله
جونگ کوک:یک سوال چقدر منو دوست داری ؟
لیسا:اصلا دوست ندارم😐
جونگ کوک:جی😩
لیسا :شوخی کردم امم قدر تمام دنیا که نمی دونی بنظر من چقدر
جونگ کوک 😍😍
جونگ کوک:😛
لیسا :تو چقدر؟
جونگ کوک:قدر سکه
لیسا :انقدر بی ارزشم؟
جونگ کوک:ببین لیسا برای یک انسان پولدار یک سکه خیلی بی ارزش اما برای انسانی که دل باخته عشق به ارزش تمام دنیا هست
لیسا:واقعا از این دید ندیدم
جونگ کوگ:به صورت خیلی آروم آروم لبم گذاشتم رو لبش بوس کردمش
(خیلی رومانتیک شد الان یادشون میدم )
سلنا:به هوش اومدم دیدم تو یک جا تاریک بودم دقت کردم دیدم جاستین 😡😡😠😬
جاستین:سلام بر سلنا
سلنا:ولم کن اشغال 😈😈
جاستین:قبلا عشقت بودم
سلنا :الان نیستی ازت متنفرم 😑😑
جاستین:خیلی وقت تعم لبت نچشیدم
سلنا:نزدی کم نمیشی پسره حرزه کثافت😢😢.
جاستین:این ویدیو
سلنا:لیسا جونگ کوک بودن داشتن هم دیگر می بوسیدن
جاستین:می دونی اینو پخش کنم چی میشع؟
سلنا :اره فقط نکن این کار
جاستین :پس جونگ کوک بده به من
سلنا:نه خواهرم بدون اون میمیرع نه
جاستین:باش ابروش هم میرع
۲۲.۰k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.