(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 : ۵
(تو مال منی) 𝑝𝑎𝑟𝑡 : ۵
ا/ت : خب من کلید دارم پس خودم در و باز میکنم
ویو ا/ت :
وقتی رفتم تو همه با حوله حمام نشسته بودن رو مبل
ای خدا چرا انقدر اینا جذابن
اوکی خودتو بزن به اون راه
با کمال پر رویی رفتم رو مبل و نشستم کنارشون
جین : یا خداااا این دختره نباید یه در بزنه
ا/ت : خب ...
یه خبر بد و یه خبر بدتر دارم کدوم رو اول بگم ؟
جیمین : بد
ا/ت : اوکی
باید دو روز دیگه بریم ماموریت
جیمین : هااا ما که هنوز آماده نیستیم
ا/ت : و خبر بدتر اینه که خیلی باید تمرین کنین تا روز ماموریت آماده باشین
حالا هم لباس بپوشین و بیاین حیاط منتظرم
یونگی : ای خدا
......
....
ا/ت : خب نامجون تو با اون . تهیونگ تو با اون .جین تو با اون . کوک تو با اون . یونگی تو با اون .هوسوک توبا اون . جیمین تو هم با اون شروع کنید به تمرین
...
...
.....
۳ ساعت بعد
ا/ت : خب نزدیک ۳ ساعت که دارن ورزش میکنن
حح .... این توی این ۳ ساعته بار پنجمه که احساس میکنم یکی با سرعت از کنار رد میشه اما همش با خودم میگم حتما خیالاتی شدم ... نکنه اونه
نه بابا
...
ویو نامجون /
چرا انقدر خاص این دختر خیلی سفیده خیلی خوشگله یعنی بهش حس دارم ؟
یعنی دوسش دارم ؟
ا/ت : نامجون شی
نامجون : اوو بله
ا/ت : چطوره بری به برکه ی پشت جنگل و چند تا ماهی بگیری درست کنیم بخوریم ؟
نامجون : هاا الان ... تنهایی
ا/ت : میترسی ؟
نامجون : نه الان میرم
ا/ت : باشه
....
......
............
ا/ت : حح نه نه اون نباید اینجا باشه خواهرم اون یه خوناشام بدتر از منه اون خون انسان میخوره
نباید دستش به بچه ها برسه اونا باید باهم باشن حداقل کنار هم
ا/ت :نامجونااا (با داد)
....
...
نامجون : رییس صدام کرد ؟
نه بابا خیلی دوریم
جیمین : چرا داره نامجونو صدا میکنه انقدر بلند
... خانم چیزی شده ؟
ا/ت : نه تو برو بقیه تمرینتو بکن
....
.......
ا/ت : نامجون شی
نامجون : .... او خانم چقدر زود اومدید کارم دارین
ا/ت : (تند دویدن یکی از خصلت های خوناشامه که الان بالاخره یه جا به دردم خورد ) امم چیزه ... خیلی وقته دارم دنبالت میدوم برو پیش بقیه
نامجون : نه خودم میرم
ا/ت : گفتم برو پیش بقیه خودم چند تا ماهی میگیرم
نامجون :چشم
ویو نامجون /
وا چشه یه بار میگه برو یه میگه بر گرد
ویو ا/ت : اووووه خوبه رسیدم بهش و برش گردوندم پیش بقیه حالا باید باهاش حرف بزنم .. با اون ...خواهرم
ا/ت : خب من کلید دارم پس خودم در و باز میکنم
ویو ا/ت :
وقتی رفتم تو همه با حوله حمام نشسته بودن رو مبل
ای خدا چرا انقدر اینا جذابن
اوکی خودتو بزن به اون راه
با کمال پر رویی رفتم رو مبل و نشستم کنارشون
جین : یا خداااا این دختره نباید یه در بزنه
ا/ت : خب ...
یه خبر بد و یه خبر بدتر دارم کدوم رو اول بگم ؟
جیمین : بد
ا/ت : اوکی
باید دو روز دیگه بریم ماموریت
جیمین : هااا ما که هنوز آماده نیستیم
ا/ت : و خبر بدتر اینه که خیلی باید تمرین کنین تا روز ماموریت آماده باشین
حالا هم لباس بپوشین و بیاین حیاط منتظرم
یونگی : ای خدا
......
....
ا/ت : خب نامجون تو با اون . تهیونگ تو با اون .جین تو با اون . کوک تو با اون . یونگی تو با اون .هوسوک توبا اون . جیمین تو هم با اون شروع کنید به تمرین
...
...
.....
۳ ساعت بعد
ا/ت : خب نزدیک ۳ ساعت که دارن ورزش میکنن
حح .... این توی این ۳ ساعته بار پنجمه که احساس میکنم یکی با سرعت از کنار رد میشه اما همش با خودم میگم حتما خیالاتی شدم ... نکنه اونه
نه بابا
...
ویو نامجون /
چرا انقدر خاص این دختر خیلی سفیده خیلی خوشگله یعنی بهش حس دارم ؟
یعنی دوسش دارم ؟
ا/ت : نامجون شی
نامجون : اوو بله
ا/ت : چطوره بری به برکه ی پشت جنگل و چند تا ماهی بگیری درست کنیم بخوریم ؟
نامجون : هاا الان ... تنهایی
ا/ت : میترسی ؟
نامجون : نه الان میرم
ا/ت : باشه
....
......
............
ا/ت : حح نه نه اون نباید اینجا باشه خواهرم اون یه خوناشام بدتر از منه اون خون انسان میخوره
نباید دستش به بچه ها برسه اونا باید باهم باشن حداقل کنار هم
ا/ت :نامجونااا (با داد)
....
...
نامجون : رییس صدام کرد ؟
نه بابا خیلی دوریم
جیمین : چرا داره نامجونو صدا میکنه انقدر بلند
... خانم چیزی شده ؟
ا/ت : نه تو برو بقیه تمرینتو بکن
....
.......
ا/ت : نامجون شی
نامجون : .... او خانم چقدر زود اومدید کارم دارین
ا/ت : (تند دویدن یکی از خصلت های خوناشامه که الان بالاخره یه جا به دردم خورد ) امم چیزه ... خیلی وقته دارم دنبالت میدوم برو پیش بقیه
نامجون : نه خودم میرم
ا/ت : گفتم برو پیش بقیه خودم چند تا ماهی میگیرم
نامجون :چشم
ویو نامجون /
وا چشه یه بار میگه برو یه میگه بر گرد
ویو ا/ت : اووووه خوبه رسیدم بهش و برش گردوندم پیش بقیه حالا باید باهاش حرف بزنم .. با اون ...خواهرم
۲۱.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.