(پارت 13)
(پارت 13)
کوک: اشکال نداره بیب.... خیلی درد داری؟ قرص میخوای؟
ات: نه چیزی نمیخوام... بیا بخوابیم خیلی خستم
کوک: باشه
ات پشتش رو کرد به کوک
ات: شب بخیر
کوک کمر ات رو گرفت و برگردوندش سمت خودش
کوک: شب بخیر جنده کوچولوم
ات:( خنده کوتاه) شب بخیر ددی
(پرش به صبح)
ویو ات
بیدار شدم با دیدن کوک که خیره شده بهم شک شدم
ات: کوک چیکار میکنی ( خوابالود)
کوک: دارم به فرشته کوچولوم نگاه میکنم
ات: از کیه بیداری
کوک: ی نیم ساعتی هست
یهو یادم افتاد لباس ندارم سریع پتو رو اوردم بالا تر
کوک: او بیب از ددیت خجالت میکشی
ات حرفی نزد و گوشیش رو از میز کنار تخت برداشت و شروع کرد تو اینستا گشتن
کوک: هی به من بی توجهی نکن کوچولو
ات: من بهت بی توجهی نکردم که فقط حوصلم سر رفته گوشیم رو برداشتم
کوک گوشی رو از دست ات کشید و گذاشت کنار
کوک: پاشو لباس بپوش بریم پایین صبحونه بخوریم کوچولو
ات:باشه
ات پتو رو دور خودش پیچید و رفت سمت کمد لباس
چند تا لباس از کمد برداشت و گذاشت کنار
کوک: دقیقا داری چیکار میکنی
ات: میخوام لباس عوض کنم دیگه
کوک پاشود رفت سمت ات و پتو رو از دور بدنش باز کرد
ات: کوک نکن
کوک
کوک: اشکال نداره بیب.... خیلی درد داری؟ قرص میخوای؟
ات: نه چیزی نمیخوام... بیا بخوابیم خیلی خستم
کوک: باشه
ات پشتش رو کرد به کوک
ات: شب بخیر
کوک کمر ات رو گرفت و برگردوندش سمت خودش
کوک: شب بخیر جنده کوچولوم
ات:( خنده کوتاه) شب بخیر ددی
(پرش به صبح)
ویو ات
بیدار شدم با دیدن کوک که خیره شده بهم شک شدم
ات: کوک چیکار میکنی ( خوابالود)
کوک: دارم به فرشته کوچولوم نگاه میکنم
ات: از کیه بیداری
کوک: ی نیم ساعتی هست
یهو یادم افتاد لباس ندارم سریع پتو رو اوردم بالا تر
کوک: او بیب از ددیت خجالت میکشی
ات حرفی نزد و گوشیش رو از میز کنار تخت برداشت و شروع کرد تو اینستا گشتن
کوک: هی به من بی توجهی نکن کوچولو
ات: من بهت بی توجهی نکردم که فقط حوصلم سر رفته گوشیم رو برداشتم
کوک گوشی رو از دست ات کشید و گذاشت کنار
کوک: پاشو لباس بپوش بریم پایین صبحونه بخوریم کوچولو
ات:باشه
ات پتو رو دور خودش پیچید و رفت سمت کمد لباس
چند تا لباس از کمد برداشت و گذاشت کنار
کوک: دقیقا داری چیکار میکنی
ات: میخوام لباس عوض کنم دیگه
کوک پاشود رفت سمت ات و پتو رو از دور بدنش باز کرد
ات: کوک نکن
کوک
۱۰.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.