28 Part
گوشیش رو از داخل کتش برداشتم. عجیب بود که رمز نداشت. توی تماس هاش رفتم. یه شماره به اسم رییس ذخیره شده بود. بهش زنگ زدم یه ثانیه طول نکشید تا جواب داد. صدای یه مرد اومد.
مرد: چیشد کارش رو تموم کردی؟
سریع قطع کردم. پس من هنوز اصل کاری رو نکشتم.
سیم کارتشو دراوردم و داخل کیفم گذاشتم.
بعد از اون همه جارو گشتم تا مطمین بشم دوربین یا میکروفونی وجود نداشته باشه.
راننده اومد و جنازشو دید. معلوم بود شوکه شده.
البته منم بودم شوکه میشدم.
راننده: خانم..
ا/ت: جنازشو بده یه نفر جمع کنه. هیچ ردی نباید ازش بمونه و البته هیچ کسی هم نباید خبردار بشه.
راننده: بلهه
ا/ت: خوبه.
سوار ماشین شدیم.
راننده: ببخشید میتونم یه چیزی بگم؟
ا/ت: میشنوم.
راننده: ولی اون کسی که آقای تهیونگ باهاشون ملاقات میکردن، مطمینم که ایشون نبودن.
ا/ت: خودمم همین فکر رو میکنم. چیزی ازش یادت میاد؟
راننده: همونطور که قبلا گفتم، صورتش رو میپوشوند و صداش شبیه یه ربات بود ولی قدش خیلی بلند بود و رنگ موهاش خرمایی بود.
ا/ت: بازم همینم خوبه.
راننده: کجا برسونمتون؟
ا/ت: اول بریم خونه.
...
وقتی رسیدیم، لباسم رو دراوردم و رفتم حموم. از اینکه مرتیکه منو بوسیده بود، چندشم میشد. خودم رو شستم و اومدم بیرون. موهامو خشک کردم و یه لباس پوشیدم.
روی تخت نشستم. ذهنم خیلی درگیر بود. منی که دلم نمیومد به یه مورچه آسیبی برسونم یه آدم رو کشتم. حس بدی داشتم ولی گاهی وقتا نیازه. نمیزارم یه آب خنک از گلوشون پایین بره. هر چند تا که باشن. همشون رو میکشم تا انتقام تهیونگ رو بگیرم. دستمو گذاشتم روی شکمم. توی این مدت کم خیلی وابستش شده بودم.
ا/ت: مگه نه کوچولوی مامانی؟
بلند شدم تا یه چیزی سفارش بدم.
...
لایک
❤️
مرد: چیشد کارش رو تموم کردی؟
سریع قطع کردم. پس من هنوز اصل کاری رو نکشتم.
سیم کارتشو دراوردم و داخل کیفم گذاشتم.
بعد از اون همه جارو گشتم تا مطمین بشم دوربین یا میکروفونی وجود نداشته باشه.
راننده اومد و جنازشو دید. معلوم بود شوکه شده.
البته منم بودم شوکه میشدم.
راننده: خانم..
ا/ت: جنازشو بده یه نفر جمع کنه. هیچ ردی نباید ازش بمونه و البته هیچ کسی هم نباید خبردار بشه.
راننده: بلهه
ا/ت: خوبه.
سوار ماشین شدیم.
راننده: ببخشید میتونم یه چیزی بگم؟
ا/ت: میشنوم.
راننده: ولی اون کسی که آقای تهیونگ باهاشون ملاقات میکردن، مطمینم که ایشون نبودن.
ا/ت: خودمم همین فکر رو میکنم. چیزی ازش یادت میاد؟
راننده: همونطور که قبلا گفتم، صورتش رو میپوشوند و صداش شبیه یه ربات بود ولی قدش خیلی بلند بود و رنگ موهاش خرمایی بود.
ا/ت: بازم همینم خوبه.
راننده: کجا برسونمتون؟
ا/ت: اول بریم خونه.
...
وقتی رسیدیم، لباسم رو دراوردم و رفتم حموم. از اینکه مرتیکه منو بوسیده بود، چندشم میشد. خودم رو شستم و اومدم بیرون. موهامو خشک کردم و یه لباس پوشیدم.
روی تخت نشستم. ذهنم خیلی درگیر بود. منی که دلم نمیومد به یه مورچه آسیبی برسونم یه آدم رو کشتم. حس بدی داشتم ولی گاهی وقتا نیازه. نمیزارم یه آب خنک از گلوشون پایین بره. هر چند تا که باشن. همشون رو میکشم تا انتقام تهیونگ رو بگیرم. دستمو گذاشتم روی شکمم. توی این مدت کم خیلی وابستش شده بودم.
ا/ت: مگه نه کوچولوی مامانی؟
بلند شدم تا یه چیزی سفارش بدم.
...
لایک
❤️
۱۴.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.