پارت۲
یونا:راستش از چند ماه پیش این تو سرم بود که فرار کنم خودتم میدونی من چه مشکلاتی دارم دیگه نه، اول که طلاق مامانم و بعد ازدواجش الانم که یه برادر کوچیک تر دارم و دیگه کلا از زندگی مامانم واسه همیشه پاک شدم میدونی چرا چون شبیه بابامم من اونو یاد بابام میندازم همیشه هم میگه از دست یکی راحت شدم گیر یکی دیگه افتادم الانم فقط به بچش توجه میکنه و من یه ادم اضافم ،*گریه*هر چقدر هم به کیرم بگیرم نمیشه از درون شکستم درستم نمیشه همیشه از خدا میخوام حداقل اگه قراره یه زندگی دیگه داشته باشم تو یه بازه زمانی دیگه حداقل یه زندگی خوب باشه،همیشه دوست داشتم یه بار هم که شده مرکز توجه خانوادم باشم وقتی تو تولدم میخواستم شمع هامو فوت کنم پدر مادرم کنارم باشن ولی خب این شده یه ارزو ،*پاک کردن اشک*از دو ماه پیش شروع کردم یواشکی بعد دانشگاه کار کردن تو مغازه لباس فروشی نزدیک دانشگاه به مامانمم گفتم بعد دانشگاه برای کلاس تقویتی دانشگاه میمونم که شک نکنه البته واسش مهمم نیست الانم تونستم به اندازه نیازم جمع کنم البته فکر کنم کافی باشه یه بلیط گرفتم برای کره ...*برمیگرده سمت نیا*باورت میشه نیا بالاخره دارم میرم جایی که چند ساله ارزوشو دارم*لبخند*فقط اینکه پروازش برای امشب ساعت ۱۰:۱۵ ...این یعنی اینکه دیگه فردا برای همیشه میرم *بغض*
نیا:هعیی نگران نباش یونا بدون که ما هم میایم البته وقتی که دانشگاه تموم شد ،ولی بدون میایم پیشت تا اون موقع مواظب خودت باش هر چیزی هم خواستی فقط به خودمون بگو...راستی..ترلان میدونه به اونم گفتی یا نه؟
یونا:خب راستش اون بهم تو این مسئله کمک بزرگی کرد بجز اینا
من بهش گفتم بهت نگه چون میدونستم خیلی از دستم ناراحت میشی و گفتم خودم بهت میگم
نیا:هوفففف یونا از دست تو ...بیا بغلم
یونا:*لبخند میزنه و میره بغل نیا*میبینم یه بار خودت پیش قدم شدی تا بغلم کنی*خنده*
نیا:پرو نشو هاااا فقط چون دلتنگت میشم بغلت کردم...دیگه اونقدرم بی حس نیستم که
یونا:خوبه
نیا:هعیی نگران نباش یونا بدون که ما هم میایم البته وقتی که دانشگاه تموم شد ،ولی بدون میایم پیشت تا اون موقع مواظب خودت باش هر چیزی هم خواستی فقط به خودمون بگو...راستی..ترلان میدونه به اونم گفتی یا نه؟
یونا:خب راستش اون بهم تو این مسئله کمک بزرگی کرد بجز اینا
من بهش گفتم بهت نگه چون میدونستم خیلی از دستم ناراحت میشی و گفتم خودم بهت میگم
نیا:هوفففف یونا از دست تو ...بیا بغلم
یونا:*لبخند میزنه و میره بغل نیا*میبینم یه بار خودت پیش قدم شدی تا بغلم کنی*خنده*
نیا:پرو نشو هاااا فقط چون دلتنگت میشم بغلت کردم...دیگه اونقدرم بی حس نیستم که
یونا:خوبه
۵۶۴
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.