از خواب چشمهای تو تا صبح میپرم
از خواب چشمهای تو تا صبح میپرم
این روزها هوای تو افتاده در سرم
هر سایه ای که بگذرد از خلوتم...تویی
افتاده ای به جان غزل های آخرم
گاهی صدای روشنت از دور می وَزَد
گاهــی شبیه ماه نشستی برابرم
یا رو به روی پنجره ام ایستاده ای
پاشیده عطر پیرهنت روی بسترم
گاهی میان چادرِ گلدارِ کودکی ت
باران گرفته ای سرِ گلدانِ پرپرم
مثل "پری" در آینه ها حــرف می زنی
جز آه...هرچه گفته ای از یاد می برم
نزدیکِ صبح، کُنج اتاقم نشسته ای
لبخند می زنی و من از خواب می پرم...!
این روزها هوای تو افتاده در سرم
هر سایه ای که بگذرد از خلوتم...تویی
افتاده ای به جان غزل های آخرم
گاهی صدای روشنت از دور می وَزَد
گاهــی شبیه ماه نشستی برابرم
یا رو به روی پنجره ام ایستاده ای
پاشیده عطر پیرهنت روی بسترم
گاهی میان چادرِ گلدارِ کودکی ت
باران گرفته ای سرِ گلدانِ پرپرم
مثل "پری" در آینه ها حــرف می زنی
جز آه...هرچه گفته ای از یاد می برم
نزدیکِ صبح، کُنج اتاقم نشسته ای
لبخند می زنی و من از خواب می پرم...!
۷.۴k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.