My wild mafiaادامه پارت 27
بچموننن دخترهه
از ذوقمون پریدیم بغل همم محکم همو بغل کردیم داشتیم اشک شوق میریختیم جیمین دستشو گذاشت رو شکمم سرشو چسبوند بهم همو بوسیدیم صدای دستا اوج گرفت اعضا سوت میزدن خیلی خوشحال بودیم واییی باورم نمیشه ی بچهه یا دختر کوچولومون
جیمین. دختر کوچولو بابا زودتر بدنیا بیا دلمون تنگه برات
ات. دوستت داریم کوچولو من همو بغل کردیم با اعضا ی عکس خاطره انکیز انداختیم حیمین خیلی ذوق کرده بود همش جلو پسرا دخترم دخترم میکرد حرص ته رو هم در میاورد با دخترا ب کاراشون میخندیدیم خیلی کیوت بودن جیمین از دور نگاهم کرد بوس برام فرستاد منم دستمو گذاشتم رو شکمم بوس فرستادم براش خلاصههه بچمونم دختر بودد
نینا اومد سمتم جیغ زد. وایی ات باورم نمیشهه ی بچه توچولوو میخواد بدنیا بیاد هورااا میشه باهاش بازی کنم
ات. البته ک میشه دستشو گرفتم گذاشتم رو شکمم نینا مطمئنم دوستای خیلییی خیلی خوبی برای هم میشید نینا ذوق زد بغلم کرد
6ماهگی
پنج ماه از اون جشن میگذره شکمم خیلی بزرگ شده بود نشستن بلند شدن برام سخت بود
جیمین
داشتم کارارو میکردم ک ات بهم زنگ زد جواب دادم داشت گریه میکرد
جیمین. چیشده بیب
ات. جیمیننننن مرد هق همش تقصیر توعهه اون مردش
جیمین با حرف ات انگار دنیا رو سرم خراب شد گوشیو قطع کردم با سرعت زیاد ماشینو میروندم رسیدم عمارت نکنه چیزیشون شده باشه رفتم داخل اجوما کنار ات نشسته بود یکم رفتم جلو دیدم دستای ات خونیه لباسشم خونیه داره گریه میکنه اون صحنرو دیدم انگار ی سطل اب ریخته بودن روم بچه ن ن ن بچه چیزیش نشده جیمین اروم باش رفتم سمت ات دستاشو گرفتم سعی داشتم بغضمو کنترل کنم گفتم
جیمین. ات... ات چی شده بیب
ات. اون مرد همش تقصیر توعه 😭😭😭
خب اینم پارت 27 یکم تو خماری بمونید 🤣🤣
از ذوقمون پریدیم بغل همم محکم همو بغل کردیم داشتیم اشک شوق میریختیم جیمین دستشو گذاشت رو شکمم سرشو چسبوند بهم همو بوسیدیم صدای دستا اوج گرفت اعضا سوت میزدن خیلی خوشحال بودیم واییی باورم نمیشه ی بچهه یا دختر کوچولومون
جیمین. دختر کوچولو بابا زودتر بدنیا بیا دلمون تنگه برات
ات. دوستت داریم کوچولو من همو بغل کردیم با اعضا ی عکس خاطره انکیز انداختیم حیمین خیلی ذوق کرده بود همش جلو پسرا دخترم دخترم میکرد حرص ته رو هم در میاورد با دخترا ب کاراشون میخندیدیم خیلی کیوت بودن جیمین از دور نگاهم کرد بوس برام فرستاد منم دستمو گذاشتم رو شکمم بوس فرستادم براش خلاصههه بچمونم دختر بودد
نینا اومد سمتم جیغ زد. وایی ات باورم نمیشهه ی بچه توچولوو میخواد بدنیا بیاد هورااا میشه باهاش بازی کنم
ات. البته ک میشه دستشو گرفتم گذاشتم رو شکمم نینا مطمئنم دوستای خیلییی خیلی خوبی برای هم میشید نینا ذوق زد بغلم کرد
6ماهگی
پنج ماه از اون جشن میگذره شکمم خیلی بزرگ شده بود نشستن بلند شدن برام سخت بود
جیمین
داشتم کارارو میکردم ک ات بهم زنگ زد جواب دادم داشت گریه میکرد
جیمین. چیشده بیب
ات. جیمیننننن مرد هق همش تقصیر توعهه اون مردش
جیمین با حرف ات انگار دنیا رو سرم خراب شد گوشیو قطع کردم با سرعت زیاد ماشینو میروندم رسیدم عمارت نکنه چیزیشون شده باشه رفتم داخل اجوما کنار ات نشسته بود یکم رفتم جلو دیدم دستای ات خونیه لباسشم خونیه داره گریه میکنه اون صحنرو دیدم انگار ی سطل اب ریخته بودن روم بچه ن ن ن بچه چیزیش نشده جیمین اروم باش رفتم سمت ات دستاشو گرفتم سعی داشتم بغضمو کنترل کنم گفتم
جیمین. ات... ات چی شده بیب
ات. اون مرد همش تقصیر توعه 😭😭😭
خب اینم پارت 27 یکم تو خماری بمونید 🤣🤣
۴۷.۴k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.