کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
part:⁴⁸
پروانه پول اسنپو حساب کردو باهم رفتیم داخل
وارد اونجا که شدیم یه خونه باغ بودو توش پر از بوی الکل میدادو داشت دیونم میکردو زودتر دوست داشتم ازشون بخورم ولی حیف ارسلان باهام نیست که باهم بخوریم و برقصیم و یجورایی روک بگم دلم براش تنگ شده بود
اگه من زود قضاوتش کرده باشم چی
اگه من خیلی زود بهش تهمت زدم چی
ولی اون رژ لب بود
ارسلان با خیلیا رابطه داشت
شایدم این دفعه با من این کارو کرده
منم این کارو میکنمو حرصشو در میارم
وارد خونه که شدیم اونجا یخیلی ادما با پارتنرشون بودنو میرقصیدنو میخندیدن
منو پروانه هم نگاشون میکردیم
که یه دفعه یه پسر اومد جلوم
_میتونیم باشما بانو زیبا برقصم؟؟
توی پته پته افتاده بودم که پروانه گفت :
_برو دیانا میتونی اون پسره لندهرو فراموش کنی
منم که از خدا خواسته بودم که فراموشش کنم دستشو گرفتمو باهم رفتیم اون وسط بین ادما
پروانه عم نگام میکردو بهم لبخند میزدو باعث میشد منم لبخندم گشاد تر بشح
و بیشتر همراییش کنم
پسره دستامو قفل دستاش کرده بود و اروم اروم هرکاری که میکردو باهاش میکردم
اروم پاهامو عقب جلو میکردم
تو ذهنم ارسلانو تصور میکردم که خجالت نکشم
یاد اون لحظه ها که با ارسلان میرقصیدیم و باهم لب میگرفتیم میوفتادم ولی خوب یاید فراموشش میکروم تو این فکرا بودم که...........................................................
part:⁴⁸
پروانه پول اسنپو حساب کردو باهم رفتیم داخل
وارد اونجا که شدیم یه خونه باغ بودو توش پر از بوی الکل میدادو داشت دیونم میکردو زودتر دوست داشتم ازشون بخورم ولی حیف ارسلان باهام نیست که باهم بخوریم و برقصیم و یجورایی روک بگم دلم براش تنگ شده بود
اگه من زود قضاوتش کرده باشم چی
اگه من خیلی زود بهش تهمت زدم چی
ولی اون رژ لب بود
ارسلان با خیلیا رابطه داشت
شایدم این دفعه با من این کارو کرده
منم این کارو میکنمو حرصشو در میارم
وارد خونه که شدیم اونجا یخیلی ادما با پارتنرشون بودنو میرقصیدنو میخندیدن
منو پروانه هم نگاشون میکردیم
که یه دفعه یه پسر اومد جلوم
_میتونیم باشما بانو زیبا برقصم؟؟
توی پته پته افتاده بودم که پروانه گفت :
_برو دیانا میتونی اون پسره لندهرو فراموش کنی
منم که از خدا خواسته بودم که فراموشش کنم دستشو گرفتمو باهم رفتیم اون وسط بین ادما
پروانه عم نگام میکردو بهم لبخند میزدو باعث میشد منم لبخندم گشاد تر بشح
و بیشتر همراییش کنم
پسره دستامو قفل دستاش کرده بود و اروم اروم هرکاری که میکردو باهاش میکردم
اروم پاهامو عقب جلو میکردم
تو ذهنم ارسلانو تصور میکردم که خجالت نکشم
یاد اون لحظه ها که با ارسلان میرقصیدیم و باهم لب میگرفتیم میوفتادم ولی خوب یاید فراموشش میکروم تو این فکرا بودم که...........................................................
۵.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.