آرامش دریا p¹⁴
آرامش دریا p¹⁴
ویو جیمین
یکمی حالم بهتر شد.
ولی تکون میخورد و بازی میکرد و گه گاهی توی بازیش لگد هم میزد.
بلند شدم و رفتم توی اتاق رینو.
نشستم کنار تختش و دستم و گذاشتم روی شکمم.
جیمین: پس کی به دنیا میای؟ میدونی، احساس میکنم که یه اتفاق هایی افتاده. ولی من هواسم بهت هست. میگم گشنت نیس؟
که با لگدش جواب گرفتم.
جیمین: اوه اوه اوه، دخملم خیلی گشنشه. بریم به به بخوریم.
و بلند شدم و رفتم بیرون که دیدم کوک و تهیونگ پایین نشستن.
جیمین: کوک؟ ته؟
کوک: واییی خدایا نگاش کنننننننننن....جرررررررررر.
تهیونگ: ها؟ 🤨🙄
جیمین: وایییییی بیا دیدی گفتم بهت یه احساس عجیبی دارم نگو داییتینا اومدن. عهههههه هی لگد میزنه دختر بد اصلا بهت غذا هم نمیدم!
و رفتم پایین و پریدم توی بغلشون که با گرفتگی دلم نشستم روی زانو هام اینم توی بغل تهیونگ.
ویو تهیونگ
جیمین اومد بغلمون ولی وقتی اومد توی بغل من یهو افتاد پایین دستم و گذاشتم روی شکمش...او خدا چقدر کیوت لگد میزنه!
چی میگی تو؟ داداشت داره از درد جون میده بعد تو قربون صدقه ی موچی دوم میری؟ خاک تو سرت (خود درگیری)
تهیونگ: جیمین خوبی؟
جیمین که از درد صورتش جمع شده بود و چشاش و روی هم فشار میداد و لبش و گاز میگرفت و دستم و گرفته بود و فشار میداد سرش و به دو طرف تکون داد.
کوک: من چیکار کنمممممممم؟ (هولِ + و داد)
تهیونگ: نمیدونممممممم؟ (داد)
یونگی: چتونههههههه؟ (داد)
سوبین: چرا داد میزنیدددددد؟ (داد)
آیون: بابا ساکتتتتتت (داد)
جیمین: جییییییییییغ خفه شیدددددد همتونننننننننن....جییییییییییییییغ.
تهیونگ: حالا دیدی چرا داریم داد و بی داد میکنیم؟
یونگی: جیمینی؟ نترس من اینجام!
که یه پشت کله ای خوشگل بهش دادم.
یونگی: چرا میزنی؟ (داد)
تهیونگ: چون که توی بغل داداششه بعد تو نترس من اینجام؟
سوبین: ببخشیدا ولی یه پسر هم دارههههه (داد)
آیون: ببندین تا بیینم چشه؟
جیمین: توروخدا ساکت شیییییید (جیغ مانند)
کوک: یکی بگه جیمین ماه چندمشههههه؟ (داد)
یونگی: تازه سه هفته (داد)
جیمین: تهیووونگگگگگگگ بیا بریم اتاق در و قفل کنیممممممم.... (گریه و داد)
تهیونگ: یکم صبر کن! (آروم و پر محبت)
جیمین: نمیتونمممممممممم ( جییییغ)
تهیونگ: یکی کاری کنهههههههههههه (داد)
آیون: دکتر رفته مسافرتتتتتتتتتتت (داد)
سوبین: دایییییی کووووک زنگ بزن به عمو نامجووووون (داد)
کوک: گوشیم کووووووو؟ (داد)
جیمین: آییییییییییییی.....داره میاددددددددددد (داد و گریه ی شدید)
یونگی: فدات شم من یکم طاقت بیار و آروم باش و نترس....ببین دکتر گفته بود که همچین دردا میاد سراغت.
تهیونگ: یونگی به خدااااا یه بار دیگه بگی عزیزم و فلان فلان همون نارنگی رو میکونم توی حلقومتتتتتت. (داد)
جیمین: آیییییییی....سرمممممممم....آخخخخخخخ موچی کوچولو یکم آروم لگد بزنننن دیگههههههه ( گریه ی خیییلی شدید و جیغ مانند)
آیون: این دردشههههههه (داد)
یونگی: ماماننننننننن چیکار کنممممم؟ (داد)
جیمین: ای خداااااااااا......دارم میمیرمممممممم (داد و گریه)
سوبین: دایییی عمو کجاسسسسس؟ (داد)
کوک: داره میادددددد (داد)
تهیونگ: باید جیمنی و ببریم تا دراز بکشهههه (داد)
یونگی: بدش منننن (داد)
تهیونگ: تو ببنددددد داداشش اینجاستتتت.
و جیمین و بغل کردم و بردم توی اتاق.
کوک: نامجون گفت که شلوارش و در بیاریم و شکمش و ماساژ بدیم.
تهیونگ: خیلی خوب باشه بیا کمکم کن.
جیمین: تهیونگ دستت و بدههه (ناله کنان)
.....
ویو جیمین
یکمی حالم بهتر شد.
ولی تکون میخورد و بازی میکرد و گه گاهی توی بازیش لگد هم میزد.
بلند شدم و رفتم توی اتاق رینو.
نشستم کنار تختش و دستم و گذاشتم روی شکمم.
جیمین: پس کی به دنیا میای؟ میدونی، احساس میکنم که یه اتفاق هایی افتاده. ولی من هواسم بهت هست. میگم گشنت نیس؟
که با لگدش جواب گرفتم.
جیمین: اوه اوه اوه، دخملم خیلی گشنشه. بریم به به بخوریم.
و بلند شدم و رفتم بیرون که دیدم کوک و تهیونگ پایین نشستن.
جیمین: کوک؟ ته؟
کوک: واییی خدایا نگاش کنننننننننن....جرررررررررر.
تهیونگ: ها؟ 🤨🙄
جیمین: وایییییی بیا دیدی گفتم بهت یه احساس عجیبی دارم نگو داییتینا اومدن. عهههههه هی لگد میزنه دختر بد اصلا بهت غذا هم نمیدم!
و رفتم پایین و پریدم توی بغلشون که با گرفتگی دلم نشستم روی زانو هام اینم توی بغل تهیونگ.
ویو تهیونگ
جیمین اومد بغلمون ولی وقتی اومد توی بغل من یهو افتاد پایین دستم و گذاشتم روی شکمش...او خدا چقدر کیوت لگد میزنه!
چی میگی تو؟ داداشت داره از درد جون میده بعد تو قربون صدقه ی موچی دوم میری؟ خاک تو سرت (خود درگیری)
تهیونگ: جیمین خوبی؟
جیمین که از درد صورتش جمع شده بود و چشاش و روی هم فشار میداد و لبش و گاز میگرفت و دستم و گرفته بود و فشار میداد سرش و به دو طرف تکون داد.
کوک: من چیکار کنمممممممم؟ (هولِ + و داد)
تهیونگ: نمیدونممممممم؟ (داد)
یونگی: چتونههههههه؟ (داد)
سوبین: چرا داد میزنیدددددد؟ (داد)
آیون: بابا ساکتتتتتت (داد)
جیمین: جییییییییییغ خفه شیدددددد همتونننننننننن....جییییییییییییییغ.
تهیونگ: حالا دیدی چرا داریم داد و بی داد میکنیم؟
یونگی: جیمینی؟ نترس من اینجام!
که یه پشت کله ای خوشگل بهش دادم.
یونگی: چرا میزنی؟ (داد)
تهیونگ: چون که توی بغل داداششه بعد تو نترس من اینجام؟
سوبین: ببخشیدا ولی یه پسر هم دارههههه (داد)
آیون: ببندین تا بیینم چشه؟
جیمین: توروخدا ساکت شیییییید (جیغ مانند)
کوک: یکی بگه جیمین ماه چندمشههههه؟ (داد)
یونگی: تازه سه هفته (داد)
جیمین: تهیووونگگگگگگگ بیا بریم اتاق در و قفل کنیممممممم.... (گریه و داد)
تهیونگ: یکم صبر کن! (آروم و پر محبت)
جیمین: نمیتونمممممممممم ( جییییغ)
تهیونگ: یکی کاری کنهههههههههههه (داد)
آیون: دکتر رفته مسافرتتتتتتتتتتت (داد)
سوبین: دایییییی کووووک زنگ بزن به عمو نامجووووون (داد)
کوک: گوشیم کووووووو؟ (داد)
جیمین: آییییییییییییی.....داره میاددددددددددد (داد و گریه ی شدید)
یونگی: فدات شم من یکم طاقت بیار و آروم باش و نترس....ببین دکتر گفته بود که همچین دردا میاد سراغت.
تهیونگ: یونگی به خدااااا یه بار دیگه بگی عزیزم و فلان فلان همون نارنگی رو میکونم توی حلقومتتتتتت. (داد)
جیمین: آیییییییی....سرمممممممم....آخخخخخخخ موچی کوچولو یکم آروم لگد بزنننن دیگههههههه ( گریه ی خیییلی شدید و جیغ مانند)
آیون: این دردشههههههه (داد)
یونگی: ماماننننننننن چیکار کنممممم؟ (داد)
جیمین: ای خداااااااااا......دارم میمیرمممممممم (داد و گریه)
سوبین: دایییی عمو کجاسسسسس؟ (داد)
کوک: داره میادددددد (داد)
تهیونگ: باید جیمنی و ببریم تا دراز بکشهههه (داد)
یونگی: بدش منننن (داد)
تهیونگ: تو ببنددددد داداشش اینجاستتتت.
و جیمین و بغل کردم و بردم توی اتاق.
کوک: نامجون گفت که شلوارش و در بیاریم و شکمش و ماساژ بدیم.
تهیونگ: خیلی خوب باشه بیا کمکم کن.
جیمین: تهیونگ دستت و بدههه (ناله کنان)
.....
۴.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.