p38
گوشی مینجی زنک خورد
ات بود
مینجی: الو سلام
ات: هااااایییی امروز قراره بریم بیرون همگی تو هم بیا راستی اگه دوست ندار به یونجون نگیم
مینجی: ات راستش منو مینجی همدیگه رو دوست داریم و باهم زندگی میکنیم.. بزار پیش بچه ها توضیح میدم
ات: اوکی ساعت4اماده شو بریم
مینجی: اوکی بای
قط کردن
پرش زمانی ساعت 3
یونجون: عشقم اینو بپوش تو بارداری باید لباسای بپوشی که بچه اذیت نشه
مینجی: مگه اینکه از روی جنازم رد بشی این چیه از این لباسای جینگولی مینگولی بدم میاد
یونجون: پس قهرم
مینجی: یااا اخه بدم میاد
یونجون: بخاطرمن(کیوت بازی)
مینجی: اههه اوکی
ویو ات
ات: جمیناااااا
جیمین: جونم؟
ات: چطور شدم
جیمین: مگه اینکه از روی جنازم رد شی
ات: چیشدمگه
جیمین: یغش بازه اصلا امکان نداره حتی 1درصد
ات: باشه منم تا آخر ماه باهات حرف نمیزنم
جیمین: یاااا اخه... ایش خیله خب اما شب تنبیهت میکنم
ات: جیمیننننن
جیمین: باشه باشه
اماده شدن
(لباساشونو میزارم)
رسیدن پارک....
مینجی: بچه هاااااا(ذوق)
ات لوسی مینسو: مینجیییی1ماه ندیدمت دختر
مینسو: اوه شکمت بزرگ شده چقدر میخوری مگه؟
ات: اره چخبره
لوسی: شبیه زنای حامله شدی(خنده)
یونجون: تهیونگ تو مگه بچه دوست نداشتی؟
تهیونگ: اره چطور؟
یونجون: یادته چه قولی بهت دادم؟
تهیونگ: اینکه قبل اینکه ازدواج کنم عموم کنی
یونجون: خب به قولم عمل کردم
همه: واتتتتت؟
مینجی: من باردارم(خجالت)
لوسی: یسسس اره همینه قر میده دارم خاله میشم دارم خاله میشممممم
تهیونگ: نمیخوای مامان هم شی؟....
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺💔
ات بود
مینجی: الو سلام
ات: هااااایییی امروز قراره بریم بیرون همگی تو هم بیا راستی اگه دوست ندار به یونجون نگیم
مینجی: ات راستش منو مینجی همدیگه رو دوست داریم و باهم زندگی میکنیم.. بزار پیش بچه ها توضیح میدم
ات: اوکی ساعت4اماده شو بریم
مینجی: اوکی بای
قط کردن
پرش زمانی ساعت 3
یونجون: عشقم اینو بپوش تو بارداری باید لباسای بپوشی که بچه اذیت نشه
مینجی: مگه اینکه از روی جنازم رد بشی این چیه از این لباسای جینگولی مینگولی بدم میاد
یونجون: پس قهرم
مینجی: یااا اخه بدم میاد
یونجون: بخاطرمن(کیوت بازی)
مینجی: اههه اوکی
ویو ات
ات: جمیناااااا
جیمین: جونم؟
ات: چطور شدم
جیمین: مگه اینکه از روی جنازم رد شی
ات: چیشدمگه
جیمین: یغش بازه اصلا امکان نداره حتی 1درصد
ات: باشه منم تا آخر ماه باهات حرف نمیزنم
جیمین: یاااا اخه... ایش خیله خب اما شب تنبیهت میکنم
ات: جیمیننننن
جیمین: باشه باشه
اماده شدن
(لباساشونو میزارم)
رسیدن پارک....
مینجی: بچه هاااااا(ذوق)
ات لوسی مینسو: مینجیییی1ماه ندیدمت دختر
مینسو: اوه شکمت بزرگ شده چقدر میخوری مگه؟
ات: اره چخبره
لوسی: شبیه زنای حامله شدی(خنده)
یونجون: تهیونگ تو مگه بچه دوست نداشتی؟
تهیونگ: اره چطور؟
یونجون: یادته چه قولی بهت دادم؟
تهیونگ: اینکه قبل اینکه ازدواج کنم عموم کنی
یونجون: خب به قولم عمل کردم
همه: واتتتتت؟
مینجی: من باردارم(خجالت)
لوسی: یسسس اره همینه قر میده دارم خاله میشم دارم خاله میشممممم
تهیونگ: نمیخوای مامان هم شی؟....
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺💔
۱۶.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.