عاشق پسر عموم شدم پارت13
+گمشو فقط
_اوفف ا.ت تقسیر خودت بود من هزار بار گفتم در مورد مدردای دیگه حرف نزن
+به تو چه اصن تو نه شوهر می نه دوس پسرم فقط چند بار برای رفع نیاز باهم بودیم (عصبی و گریه)
_ببین بازم داری چرت و پرت میگی از کجا شوهر ایندت من نباشم (نیشخند)
+گمشو بابا بیخود(یه دفعه کوک با دستش چونمو گرفت و بر گردوند سمت خودش)
_بیب اگ یه بار دیگه با بی احترامی باهام حرف بزنی قول نمیدم جرت ندم این چندومین باره دارم بهت اختار میدم دفعه بعد عمل میکنم حالام گریه نکن چون عصبیم میکنه و ببخشید (کوک دستشو برد بین مو های ا.ت و کشوند سمت خودش و ل*باشو گزاشت رو ل*بای ا.ت م*ک زد ا.ت هم همکاریی کرد کوک خوشش اومده بود از همکاری ا.ت بعد چند م*ک محکم از هم جدا شدن)
_همیشه نقطه ضعف تو میدونم(نیشخند)
+(نیشخند)فک کردی من نمیدونم(دستشو گزاشت رو عضو کوک و مالش داد و بعد فشار داد)
_عاح لعنتی(چشماشو بست و سرشو به صندلی تکیه داد و نفس شو بیرون داد) نمیخوای که اینجا کارتو تموم کنم پس دستتو بردار(با جدیت)
+البته که نمیخوام(با نیشخند و دباره عضو کوک رو فشار داد و دستشو کشید و به صندلی تکیه داد و خیره به بیرون شد) اگ نمیخوای پدر بزرگ جرمون بده راه بیوفت
_عااااح ...تلافیشو سرت در میارم ا.ت پس منو ت*حریک میکنی (شروع کرد به رانندگی کردن) +(ا.ت شانه ای بالا انداخت) منم روشای خودمو دارم موسیو کوک(نیشخند)
_بچرخ تا بچرخیم بیبی گرل وحشی(نیشخند شیطانی)
+(ا.ت فقط یه خنده کوچیک کرد و شانه بالا انداخت که از چشم کوک دور نموند)
(به شرکت رسیدیم رفتیم تو همه به کوک تعضیم می کردن ولی بد جور به من نگا میکردن (+اینا چشونه) رفتیم سمت اتاق پدر بزرگ درزدیم و رفتیم تو که پدر بزرگ و عمو وپدر نشسته بودن
(حال ندارم توضیح بدم خلاصه به همه معرفیش کردن و یه اتاق روبه روی اتاق کوک بهش دادن که همه جاش شیشه بود و خیلی زیبا بر عکس اتاق کوک که فقط یه پنجره شیشه روبه روی اتاق ا.ت داشت که اونم ازون پرده های چوبی (نمیدونم اسمش چیه اومید وارم خودتون فهمیده باشید)
+(وقتی سمت اتاق میرفتم متوجه میز منشی ها شدم که دید این میا س اون که این همه ادعاش میشد منشی بود ..اوق حالم بد شد چه ارایش و لباس بازیم پوشیده اه اه اه چندش)بهش تو جه نکردم با یه کارمن دیگه که پدر بزرگم همرام فرستاده بود که اتاق رو بهم نشون بده رفتیم که گفت
میا: کجاا.. سرتو پایین انداختی
+(با یه نیشخند بر گشتم سمتش)نفهمیدم
کارمند: خانم میا ایشو...(حرفشو قط کردم)
+لازم نیس برا یه کارمند ساده توضیح بدی(نیشخند)
میا: هی من منشی کوکم
+اینجا رسمی حرف بزن تا زبونت عادت کنه وگرنه من خوشم نمیاد و ممکنه اخراج شی(نیشخند )
میا: تو..(بدون اینکه حرفشو گوش بدم از حرصش بجای اتاق خودم رفتم اتاق کوک خواست حرفی بزنه که گفتم )+انگار از کارت خستا شدی اره(و در اتاق رو محکم کوبیدم (کوک چون یکم قبل من رفت توی اناق کارش بود داشت پرونده ها رو نگا میکرد که با صدای در برگشت صمت من)
_چی شده اصن تو اینجا چیکا میکنی
+میخوای برم(پوکر)
_نه نه بیا بشین چیزی میخوری بگم بیارن
+یه قهوه لطفا
_اوکی راستی رفتی دفتر جدیدت
+اره اما چون فعلا کاری نداشتم اومدم پیش تو
_اها(کوک مشغول پرونده ها شد منم سرم ت گوشی بود که در باز شد و میا با یه فنجون قهوه اومد تو )
+جناب جئون انگار به کارمندات یاد ندادی در بزنن
میا : به تو چه(حرصی)
_اوفف ا.ت تقسیر خودت بود من هزار بار گفتم در مورد مدردای دیگه حرف نزن
+به تو چه اصن تو نه شوهر می نه دوس پسرم فقط چند بار برای رفع نیاز باهم بودیم (عصبی و گریه)
_ببین بازم داری چرت و پرت میگی از کجا شوهر ایندت من نباشم (نیشخند)
+گمشو بابا بیخود(یه دفعه کوک با دستش چونمو گرفت و بر گردوند سمت خودش)
_بیب اگ یه بار دیگه با بی احترامی باهام حرف بزنی قول نمیدم جرت ندم این چندومین باره دارم بهت اختار میدم دفعه بعد عمل میکنم حالام گریه نکن چون عصبیم میکنه و ببخشید (کوک دستشو برد بین مو های ا.ت و کشوند سمت خودش و ل*باشو گزاشت رو ل*بای ا.ت م*ک زد ا.ت هم همکاریی کرد کوک خوشش اومده بود از همکاری ا.ت بعد چند م*ک محکم از هم جدا شدن)
_همیشه نقطه ضعف تو میدونم(نیشخند)
+(نیشخند)فک کردی من نمیدونم(دستشو گزاشت رو عضو کوک و مالش داد و بعد فشار داد)
_عاح لعنتی(چشماشو بست و سرشو به صندلی تکیه داد و نفس شو بیرون داد) نمیخوای که اینجا کارتو تموم کنم پس دستتو بردار(با جدیت)
+البته که نمیخوام(با نیشخند و دباره عضو کوک رو فشار داد و دستشو کشید و به صندلی تکیه داد و خیره به بیرون شد) اگ نمیخوای پدر بزرگ جرمون بده راه بیوفت
_عااااح ...تلافیشو سرت در میارم ا.ت پس منو ت*حریک میکنی (شروع کرد به رانندگی کردن) +(ا.ت شانه ای بالا انداخت) منم روشای خودمو دارم موسیو کوک(نیشخند)
_بچرخ تا بچرخیم بیبی گرل وحشی(نیشخند شیطانی)
+(ا.ت فقط یه خنده کوچیک کرد و شانه بالا انداخت که از چشم کوک دور نموند)
(به شرکت رسیدیم رفتیم تو همه به کوک تعضیم می کردن ولی بد جور به من نگا میکردن (+اینا چشونه) رفتیم سمت اتاق پدر بزرگ درزدیم و رفتیم تو که پدر بزرگ و عمو وپدر نشسته بودن
(حال ندارم توضیح بدم خلاصه به همه معرفیش کردن و یه اتاق روبه روی اتاق کوک بهش دادن که همه جاش شیشه بود و خیلی زیبا بر عکس اتاق کوک که فقط یه پنجره شیشه روبه روی اتاق ا.ت داشت که اونم ازون پرده های چوبی (نمیدونم اسمش چیه اومید وارم خودتون فهمیده باشید)
+(وقتی سمت اتاق میرفتم متوجه میز منشی ها شدم که دید این میا س اون که این همه ادعاش میشد منشی بود ..اوق حالم بد شد چه ارایش و لباس بازیم پوشیده اه اه اه چندش)بهش تو جه نکردم با یه کارمن دیگه که پدر بزرگم همرام فرستاده بود که اتاق رو بهم نشون بده رفتیم که گفت
میا: کجاا.. سرتو پایین انداختی
+(با یه نیشخند بر گشتم سمتش)نفهمیدم
کارمند: خانم میا ایشو...(حرفشو قط کردم)
+لازم نیس برا یه کارمند ساده توضیح بدی(نیشخند)
میا: هی من منشی کوکم
+اینجا رسمی حرف بزن تا زبونت عادت کنه وگرنه من خوشم نمیاد و ممکنه اخراج شی(نیشخند )
میا: تو..(بدون اینکه حرفشو گوش بدم از حرصش بجای اتاق خودم رفتم اتاق کوک خواست حرفی بزنه که گفتم )+انگار از کارت خستا شدی اره(و در اتاق رو محکم کوبیدم (کوک چون یکم قبل من رفت توی اناق کارش بود داشت پرونده ها رو نگا میکرد که با صدای در برگشت صمت من)
_چی شده اصن تو اینجا چیکا میکنی
+میخوای برم(پوکر)
_نه نه بیا بشین چیزی میخوری بگم بیارن
+یه قهوه لطفا
_اوکی راستی رفتی دفتر جدیدت
+اره اما چون فعلا کاری نداشتم اومدم پیش تو
_اها(کوک مشغول پرونده ها شد منم سرم ت گوشی بود که در باز شد و میا با یه فنجون قهوه اومد تو )
+جناب جئون انگار به کارمندات یاد ندادی در بزنن
میا : به تو چه(حرصی)
۴۳.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.