فیک پرستار p:15

ببینید من چقدر ادمین خوب باحال و مهربونی هستم با اینکه شرطا نرسیده پارت گذاشتم براتون 👍😒
وارد رستوران شدم برقا خاموش بود
رفتم جلو تر و صداشون زدم
_تهیونگ شی؟؟؟ کجایین؟؟

که یهو برقا روشن شد و کلی کاغذ رنگی ریخته شد تو سرم و همه دست میزدن و سوت میکشیدن

ا.ت:یا حضرتت اکبررر*داریم اصن؟
چخبرهههه-دستم رو روی قلبم گذاشتم
د
یهو دیدم تهیونگ با کت و شلوار اومد سمتم و جلوم زانو زد و جعبه حلقه رو گرفت جلوم

تهیونگ:ا.ت میشه با من ازدواج کنی و مامان هان بشی؟؟

ا.ت:( از شوک دستم رو گذاشتم جلو دهنم تا جیغ نزنم)
من... من...
هان:قبول کون دیگه مامانییی-جیغغ
ا.ت:ب.. بله
تهیونگ:لبخندی زد و انگشتر رو توی انگشتای ظریف ا.ت انداخت بلند شد و اروم بغلش کرد

تهیونگ:قول میدم خوشبختت کنم( جدی میفرمایید؟ 😒)

کل جمعیت اونجا:ببوسش_ببوسش_ببوسش

ا.ت:چی؟؟ *تند تند نفس میزنه

تهیونگ :( کمر ا.ت رو گرفت و لباش رو اروم گذاشت رو لباش و مک عمیقی زد)

هان:-جیغغغغ-ذووققق
جمعیت :*دست *جیغ*نالههه

ا.ت:ضربان قلبم رفته بود روی هزار الان بود سکته کنم که تهیونگ از لبام جدا شد
تهیونگ:عاشقتم....
ا.ت:من.. منم همینطور -لبخند
تهیونگ:هووو زن منهههه-براید استایل بغلش کرد و چرخوندن
ا.ت:جیغغ نکن میوفتممم
.....
پارت بعد:70 لایک