داستان های کوتاه ترسناک😈
داستان های کوتاه ترسناک😈
°هروقت صدای خنده نوزاد میشنوم خوشحال میشم به جز امشب .....
ساعت یک شبه و من تنهام !
°با صدای بیسیم اتاق بچم بیدار شدم شنیدم ک زنم داره براش تو اتاقش لالایی میخونه وقتی به پهلو دراز کشیدم دیدم زنم بغلم خوابیده !
°امروز یه گربه خریدم و متوجه شدم تمام مدت میره و به پشت سرم زل میزنه !
°آخرین آدم روی کره زمین تنها تو اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند ....!
°از زمانی که تو این خونه زندگی کردم حاضرم قسم بخورم بیشتر از تعداد درهایی که باز کردم ، بستم .!
جنبه نداری نخون لطفا🚫🚫🤞
°هروقت صدای خنده نوزاد میشنوم خوشحال میشم به جز امشب .....
ساعت یک شبه و من تنهام !
°با صدای بیسیم اتاق بچم بیدار شدم شنیدم ک زنم داره براش تو اتاقش لالایی میخونه وقتی به پهلو دراز کشیدم دیدم زنم بغلم خوابیده !
°امروز یه گربه خریدم و متوجه شدم تمام مدت میره و به پشت سرم زل میزنه !
°آخرین آدم روی کره زمین تنها تو اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند ....!
°از زمانی که تو این خونه زندگی کردم حاضرم قسم بخورم بیشتر از تعداد درهایی که باز کردم ، بستم .!
جنبه نداری نخون لطفا🚫🚫🤞
۴.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.