p5
به سمت نوا رفتم .
+ سلامی دوباره . من دستیار شخصی آقای کیم هستم ، میشه اتاق بغلشون رو باهم آماده کنیم ؟
لبخندی زد و دستش رو روی شونم انداخت .
@ بیا بریم دختر .
چراغ اتاق رو روشن کردم .
اتاق تماماً شیشه ای بود و پنجره ای به اتاق کیم داشت ، که البته با پرده میشد اون رو پوشوند .
@ من برم وسایل تمیز کاری بیارم .
سرم رو تکون دادم . دختر پر انرژی و شادی بود .
دستم رو روی میز کشیدم . پر از خاک بود . باید حتما تمیز میشد .
من باید سعی کنم رفتار سردم رو کنار بزارم . الان فرصت خوبیه ، یه تنوع . همون ماریان سابق . نفس عمیقی کشیدم .
در همین حین نوا با دستمال ، سطل آب و جارو وارد شد .
@ من برگشتم .
لبخند زدم .
+ خوش اومدی .
سطل آب رو از دستش گرفتم و روی زمین گذاشتمش .
@ خب من جارو میکشم تو هم دستمال بکش ، فردا هم میتونی وسایل اتاقت رو بیاری .
+ باشه ، خیلی هم خوب .
دستمال رو روی میز کشیدم و تمیزش کردم . پرده رو بالا زدم تا پنجره رو هم تمیز کنم .
کیم به پنجره نگاه کرد . اون پوزخند احمقانش ، ایششش !.
دستمال رو محکم تر روی پنجره کشیدم . خب مرتیکه بشین کارت رو بکن ، چرا منو نگاه میکنی ؟ .
پرده رو پایین کشیدم . کار نوا هم تموم شده بود .
اتاق کاملا تمیز شده بود .
@ امم راستی اسمت چیه ؟
خنده ام گرفت . اون هنوز اسم من رو نمیدونست ؟
+ خب من ماریان هستم ، لی ماریان . میتونی ماری صدام کنی !.
نوا پرید بغلم .
@ باشه ماری جونم ، من دیگه باید برم ، میبینمت .
+ منم همینطور ، فقط برنامه های کیم رو برام میاری ؟
@ باشه حتما .
تبلتی که حاوی برنامه هایش بود رو برام آورد و رفت .
باید میرفتم پیش کیم .
+ سلامی دوباره . من دستیار شخصی آقای کیم هستم ، میشه اتاق بغلشون رو باهم آماده کنیم ؟
لبخندی زد و دستش رو روی شونم انداخت .
@ بیا بریم دختر .
چراغ اتاق رو روشن کردم .
اتاق تماماً شیشه ای بود و پنجره ای به اتاق کیم داشت ، که البته با پرده میشد اون رو پوشوند .
@ من برم وسایل تمیز کاری بیارم .
سرم رو تکون دادم . دختر پر انرژی و شادی بود .
دستم رو روی میز کشیدم . پر از خاک بود . باید حتما تمیز میشد .
من باید سعی کنم رفتار سردم رو کنار بزارم . الان فرصت خوبیه ، یه تنوع . همون ماریان سابق . نفس عمیقی کشیدم .
در همین حین نوا با دستمال ، سطل آب و جارو وارد شد .
@ من برگشتم .
لبخند زدم .
+ خوش اومدی .
سطل آب رو از دستش گرفتم و روی زمین گذاشتمش .
@ خب من جارو میکشم تو هم دستمال بکش ، فردا هم میتونی وسایل اتاقت رو بیاری .
+ باشه ، خیلی هم خوب .
دستمال رو روی میز کشیدم و تمیزش کردم . پرده رو بالا زدم تا پنجره رو هم تمیز کنم .
کیم به پنجره نگاه کرد . اون پوزخند احمقانش ، ایششش !.
دستمال رو محکم تر روی پنجره کشیدم . خب مرتیکه بشین کارت رو بکن ، چرا منو نگاه میکنی ؟ .
پرده رو پایین کشیدم . کار نوا هم تموم شده بود .
اتاق کاملا تمیز شده بود .
@ امم راستی اسمت چیه ؟
خنده ام گرفت . اون هنوز اسم من رو نمیدونست ؟
+ خب من ماریان هستم ، لی ماریان . میتونی ماری صدام کنی !.
نوا پرید بغلم .
@ باشه ماری جونم ، من دیگه باید برم ، میبینمت .
+ منم همینطور ، فقط برنامه های کیم رو برام میاری ؟
@ باشه حتما .
تبلتی که حاوی برنامه هایش بود رو برام آورد و رفت .
باید میرفتم پیش کیم .
۳.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.