پارت ۷۶۰
پارت ۷۶۰
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_سینا دهن اینو ببند تا نبستمش...
پسره یا بهتر بگم سیناعه اومد کنارم نشست...
~باهاش انقدر دهن به دهن نزار یهو میکشتتا...
_/مگه ادم کشتن به همین اسونیه...
~واسه شاهین اره!
_/برو بابا مگه شهر هرته هرکی از راه نرسیده زارت یکی بکشه...مگه اینکه طرف مافیایی چیزی باشه...اون موقع خفن میشد...
شاهین:سپهر یه سر به دلبرم بزن ببینم بیدار شده یا نه... شکلاتی که بهش دادم توش مواد داشت یکم ممکنه عوارض نشون بده...مراقب باش چیزیش نشه تا برم پیشش...
سپهره رفتش... دلبر کیه...!
سینا_به ملیکا مواد دادی!!!
~مواد اونجور نیستش...خرده مواده ...اتفاقا خودمم بعدش پشیمون شدم به هر حال یکمشم ممکنه بهش نسازه...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_سینا دهن اینو ببند تا نبستمش...
پسره یا بهتر بگم سیناعه اومد کنارم نشست...
~باهاش انقدر دهن به دهن نزار یهو میکشتتا...
_/مگه ادم کشتن به همین اسونیه...
~واسه شاهین اره!
_/برو بابا مگه شهر هرته هرکی از راه نرسیده زارت یکی بکشه...مگه اینکه طرف مافیایی چیزی باشه...اون موقع خفن میشد...
شاهین:سپهر یه سر به دلبرم بزن ببینم بیدار شده یا نه... شکلاتی که بهش دادم توش مواد داشت یکم ممکنه عوارض نشون بده...مراقب باش چیزیش نشه تا برم پیشش...
سپهره رفتش... دلبر کیه...!
سینا_به ملیکا مواد دادی!!!
~مواد اونجور نیستش...خرده مواده ...اتفاقا خودمم بعدش پشیمون شدم به هر حال یکمشم ممکنه بهش نسازه...
۳.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.