Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۲۲
شیرین: چرا؟ خب؟
ملیحه:چون اذیت شدن هاتون دیدم من دیدم که اون چقدر اذیتت کرده باز نمخوام اذیت بشی تو بخاطر اون خودکشی کردی اون بهت تجاوز کرده اون بدن ترو سوزونده
شیرین:درسته ولی الان میگه که ادم شده
ملیحه: تو دوسش داری من هرچی هم بگم تو گوش نمکنی
رفتم طرف ملیحه و بغلش کردم
شیرین: نگران من نباش قربونت برم
ملیحه: برو منتظرته خوش بگذره
لپشو بوسیدم و رفتم
میکائل بیرون منتظره بود سوار شدم
میکائل: سلام عشقم
شیرین: سلام(سرد)
میکائل:خب کجا بریم؟
شیرین: قبرستون
میکائل: قبرستون؟ حالت خوبه شیرینم
شیرین: من شیرین کسی نیستم
میکائل: تو شیرین زندگی منی قربونت برم بگو چیشده
شیرین:بریم رستوران حالمم خوبه
میکائل:چشم سرورم
تو چشم هایی میکائل نگاه کردم ک دماغو کشید
(میکائل)
رفتیم رستوران شیرین تو خودش بود باید بهش میگفتم
میکائل:شیرین جانم؟
شیرین:جانم
میکائل:جانم به قربونت (کمی مکث)میخوام بهت یک چیزی بگم
شیرین:بگو
میکائل:زود ازدواج کنیم هرچی سریع تر بهتره
شیرین: چرا؟ چیزیشده؟
میکائل: نه فقط باید پیش خودم باشی اخه شاید جونت درخطر باشه
شیرین: باز چیکار کردی میکائل؟
میکائل: ببخشید شیرین بهت توضیح میدم
همه چیزو بهش توضیح دادم که دیدم بلند شد وداشت میرفت که دستشو گرفتم
(شیرین)
وقتی فهمیدم میکائل میخواسته منو به الکس بده فهمیدم عاشقم نبوده اون برای اون جریزه پول ها بهم نزدیک شده
بلند شدم برم که دستمو گرفت دستشو پس زدم که دوباره گرفت
میکائل: وایسا شیرین
شیرین: خفه شو ملیحه گفت حرف هاتو باور نکنم گوش نکردم گفتم دوسم داری
میکائل: من الانم دوست دارم من اصلا قرار نبود ترو به اون بدم قرار بود اونارو بگیرم بعد بیام تورو فراری بدم
شیرین: اره جون عمت
(حالم خیلی بده دیشب رفتم دکتر خوب بشم میزارم ببخشید)
Part۱۲۲
شیرین: چرا؟ خب؟
ملیحه:چون اذیت شدن هاتون دیدم من دیدم که اون چقدر اذیتت کرده باز نمخوام اذیت بشی تو بخاطر اون خودکشی کردی اون بهت تجاوز کرده اون بدن ترو سوزونده
شیرین:درسته ولی الان میگه که ادم شده
ملیحه: تو دوسش داری من هرچی هم بگم تو گوش نمکنی
رفتم طرف ملیحه و بغلش کردم
شیرین: نگران من نباش قربونت برم
ملیحه: برو منتظرته خوش بگذره
لپشو بوسیدم و رفتم
میکائل بیرون منتظره بود سوار شدم
میکائل: سلام عشقم
شیرین: سلام(سرد)
میکائل:خب کجا بریم؟
شیرین: قبرستون
میکائل: قبرستون؟ حالت خوبه شیرینم
شیرین: من شیرین کسی نیستم
میکائل: تو شیرین زندگی منی قربونت برم بگو چیشده
شیرین:بریم رستوران حالمم خوبه
میکائل:چشم سرورم
تو چشم هایی میکائل نگاه کردم ک دماغو کشید
(میکائل)
رفتیم رستوران شیرین تو خودش بود باید بهش میگفتم
میکائل:شیرین جانم؟
شیرین:جانم
میکائل:جانم به قربونت (کمی مکث)میخوام بهت یک چیزی بگم
شیرین:بگو
میکائل:زود ازدواج کنیم هرچی سریع تر بهتره
شیرین: چرا؟ چیزیشده؟
میکائل: نه فقط باید پیش خودم باشی اخه شاید جونت درخطر باشه
شیرین: باز چیکار کردی میکائل؟
میکائل: ببخشید شیرین بهت توضیح میدم
همه چیزو بهش توضیح دادم که دیدم بلند شد وداشت میرفت که دستشو گرفتم
(شیرین)
وقتی فهمیدم میکائل میخواسته منو به الکس بده فهمیدم عاشقم نبوده اون برای اون جریزه پول ها بهم نزدیک شده
بلند شدم برم که دستمو گرفت دستشو پس زدم که دوباره گرفت
میکائل: وایسا شیرین
شیرین: خفه شو ملیحه گفت حرف هاتو باور نکنم گوش نکردم گفتم دوسم داری
میکائل: من الانم دوست دارم من اصلا قرار نبود ترو به اون بدم قرار بود اونارو بگیرم بعد بیام تورو فراری بدم
شیرین: اره جون عمت
(حالم خیلی بده دیشب رفتم دکتر خوب بشم میزارم ببخشید)
۸.۵k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.