پارت ۱۴
درسا :
رهام : آرم باش
- ایییییییییییییییییییییی ( با جیغ )
+ الان دلت درد میکنه
سرمو به علامت اره تکون دادم سویشرت رو از روی لباس دراورد داشت دور دلم میبست که دوباره ی جیغ زدم
+ شدیده دل دردت ؟
- آخ اییییییییییییییییییییی ( با بغض و جیغ )
( نویسنده : خودم دلم به حال رهام سوخت بیچاره نمیدونه قضیه ی حامیم رو از اون طرفم درسا )
+ وایسا من برم پایین یه چیزی بیارم بزاری رو دلت
داشت پا میشد که دستشو گرفتم نزاشتم بره
- رها ..... رهام ( با درد و بغض )
+ جانم ؟
- ب...... به فکر من نب .. باش ب ... رو کمک ام. امیر با ... باشه ؟ ( با درد بغض )
+ نه من نمیرم تو اینجا بمونی با درد نه
- رها ...... رهام جو ........ جون من ب .... برو ( با بغض شدید )
+ جونتو قسم نخور من نمیرم
- رها ...م دارم قسمت میدم میگم برو جون من ( خودتون بدونین دیگه با بغض داره حرف میزنه )
( نویسنده : در حین مکالمه درسا فقط با بغض صحبت میکنه )
+ میگم نه
- رهام منو نگاه کن
سرشو انداخت پایین
- رهام من نگاه کن
+ نمیتونم نگات کنم
- رهام نگام کن
+ اسرار نکن نمیتونم
- رهام با درد دارم بهت میگم نگام کن نگام نمیکنی :( ؟
+ نمیتونم
- تو چشمام نگاه کن
+ درسا من ......
حرفشو قطع کردم
- فقط تو چشمام نگاه کن
+ باش :)
سرشو آورد بالا و تو چشمام نگاه کرد تپش قلب گرفته بودم قلبم داشت تند تند میزد
- الان امیر بلایی سرش میاد برو من چیزیم نمیشه
+ باش :) فقط بخاطر اون چشای بغض دارت
با این حرف احساس کردم نفسم بالا نمیاد یه لبخند مهربونی بهم زد و رفت
( ۲ مین بعد )
.
.
.
.
.
.
بزور رفتم پایین از دلم. داشت خون میومد حالم بد بود سرم گیج میرفت چشمام تار میدید به زور رفتم سمت امیر
امیر : خوبی ؟ درسا؟ ( با نگرانی )
آستینش گرفتم و افتادم زمین نشست بغل منو گرفت تو بغلش
+ آبجی خوشگلم خوبی ؟ جون امیر یه چیزی بگو ؟ چرا دلت خون ریزی داره؟ ( نگرانی )
- زن ....... زنش
+ زنش چی ؟ ها؟
- چاقو رو فرو کرد تو دلم
+ خدا لعنتش کنه
- امیر ؟
+ جانم ؟
- من قبل از اینکه بیا ی زنگ زدم محمد بیاد
+ خوب کاری کردی :)
- خیلی دوست دارم 🥺🤍
+ من بیشتر
کمکم کرد بلند شدم رفتیم رو مبل نشستیم که محمد و دیانا و ارسلان با پلیس ها اومدن
( به نظرتون چی میشه ؟ )
رهام : آرم باش
- ایییییییییییییییییییییی ( با جیغ )
+ الان دلت درد میکنه
سرمو به علامت اره تکون دادم سویشرت رو از روی لباس دراورد داشت دور دلم میبست که دوباره ی جیغ زدم
+ شدیده دل دردت ؟
- آخ اییییییییییییییییییییی ( با بغض و جیغ )
( نویسنده : خودم دلم به حال رهام سوخت بیچاره نمیدونه قضیه ی حامیم رو از اون طرفم درسا )
+ وایسا من برم پایین یه چیزی بیارم بزاری رو دلت
داشت پا میشد که دستشو گرفتم نزاشتم بره
- رها ..... رهام ( با درد و بغض )
+ جانم ؟
- ب...... به فکر من نب .. باش ب ... رو کمک ام. امیر با ... باشه ؟ ( با درد بغض )
+ نه من نمیرم تو اینجا بمونی با درد نه
- رها ...... رهام جو ........ جون من ب .... برو ( با بغض شدید )
+ جونتو قسم نخور من نمیرم
- رها ...م دارم قسمت میدم میگم برو جون من ( خودتون بدونین دیگه با بغض داره حرف میزنه )
( نویسنده : در حین مکالمه درسا فقط با بغض صحبت میکنه )
+ میگم نه
- رهام منو نگاه کن
سرشو انداخت پایین
- رهام من نگاه کن
+ نمیتونم نگات کنم
- رهام نگام کن
+ اسرار نکن نمیتونم
- رهام با درد دارم بهت میگم نگام کن نگام نمیکنی :( ؟
+ نمیتونم
- تو چشمام نگاه کن
+ درسا من ......
حرفشو قطع کردم
- فقط تو چشمام نگاه کن
+ باش :)
سرشو آورد بالا و تو چشمام نگاه کرد تپش قلب گرفته بودم قلبم داشت تند تند میزد
- الان امیر بلایی سرش میاد برو من چیزیم نمیشه
+ باش :) فقط بخاطر اون چشای بغض دارت
با این حرف احساس کردم نفسم بالا نمیاد یه لبخند مهربونی بهم زد و رفت
( ۲ مین بعد )
.
.
.
.
.
.
بزور رفتم پایین از دلم. داشت خون میومد حالم بد بود سرم گیج میرفت چشمام تار میدید به زور رفتم سمت امیر
امیر : خوبی ؟ درسا؟ ( با نگرانی )
آستینش گرفتم و افتادم زمین نشست بغل منو گرفت تو بغلش
+ آبجی خوشگلم خوبی ؟ جون امیر یه چیزی بگو ؟ چرا دلت خون ریزی داره؟ ( نگرانی )
- زن ....... زنش
+ زنش چی ؟ ها؟
- چاقو رو فرو کرد تو دلم
+ خدا لعنتش کنه
- امیر ؟
+ جانم ؟
- من قبل از اینکه بیا ی زنگ زدم محمد بیاد
+ خوب کاری کردی :)
- خیلی دوست دارم 🥺🤍
+ من بیشتر
کمکم کرد بلند شدم رفتیم رو مبل نشستیم که محمد و دیانا و ارسلان با پلیس ها اومدن
( به نظرتون چی میشه ؟ )
۷.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.