p28
ات: هااا، باشه
کتابا و لباسارو از دست بابام گرفتم وسایل جونگ سوک هم دادام بهش
(فردا تو دانشگاه)
بعد از امتحان رفتم کافه ی دانشگاه تا یه قهوه بخرم امروز سوجون نیومده بود دانشگاه حوصلم سر رفته بود بعد از دانشگاه منتظر بودم بیان دنبالم تو این مدت زنگ زدم سوجون ببینم چرا نیومده انگار مریض بوده نتونسته بیاد
ات: اینا نمیخوان بیان دنبالم؟... اییش... دنبال همه اومدن
منتظر بودم بیان که دیدم یه ون سیاه جلوم وایستاد و بعدش سیاهی *
ویتی بهوش اومدم تو یه اتاق تاریک بودم
ات: هی... درو باز کنین... کی اونجاست
داشتم هی به در ضربه میزدم
ات: اینبار کی میخواد شکنجم کنه؟...آااااااههههههه
نشستم رو زمین کسی درو باز نمی کرد که بعد از نیم ساعت بالاخره یکی اومد تو اتاق
ات: فکر می کردم قراره اینجا بمونم تا بمیرم بالاخره اومدی؟... خب کی هستی و چرا منو دزدیدی
مرده: هیییس... اینجا من سوال میپرسم بیبی گرل
ات: بیبی گرل؟ خفه شو مرتیکه غارنشین من چرا اینجام
مرده: حرف دهنتو بفهم و باهام درست صحبت کن
ات: نکنم چی میشه
مرده: میمیری
ات: خب زود منو بکش دیه
مرده: چند تا سوال ازت میپرسم بعد میزارم بری
ات: بستگی داره سوالت چیه
جین: خب، اول بگم اسم من جینه و میخوام بدونم الان تو، برادر و پدرتون کجا رفتین
ات: تو همونی هستی که به پدرم شلیک کردی؟ خفت می کنم، به چه جرئتی اینکارو کردی
جین: دوست داشتم، مثلا میخوای چیکار کنی کوچولو
ات: من کوچولو نیستم
جین: اصلا من چرا با تو بحث کنم؟ بچه کوچولو... جواب منو بده (داد)
ات: ن... نمیخوام
جین: که نمیخوای... انگار باید با خشونت پیش برم نه؟
از تو جیبش یه چاقو در اورد گذاشت رو گلوم
جین: اگه جونتو دوست داری بگو کجان
ات: اصلا منو بکش ولی اگه مردم دیگه هیچوقت نمیفهمی کجان
جین: ایییش
چاقو رو رو گلوم فشار داد و یدفعه برداشت که گلوم زخم شد و خون اومد
جین: اههه...میدونستی خیلی رو مخی
ات: نظر لطفته اصلا
جین: گوش کن، من واقعا میکشمتاااا
ات: بیا بکن... چیز.. بکش
جین: بکنم؟... واقعا میخوایش؟(پوزخند)
ات: گمشو منحرف اشتباهی گفتم
جین:(پوزخند) بهت وقت میدم تا بگی وگرنه خودم ازت حرف میکشم
ات: راحت باش...
ادامه دارد...
شرط
۹ لایک
۴ کامنت
کتابا و لباسارو از دست بابام گرفتم وسایل جونگ سوک هم دادام بهش
(فردا تو دانشگاه)
بعد از امتحان رفتم کافه ی دانشگاه تا یه قهوه بخرم امروز سوجون نیومده بود دانشگاه حوصلم سر رفته بود بعد از دانشگاه منتظر بودم بیان دنبالم تو این مدت زنگ زدم سوجون ببینم چرا نیومده انگار مریض بوده نتونسته بیاد
ات: اینا نمیخوان بیان دنبالم؟... اییش... دنبال همه اومدن
منتظر بودم بیان که دیدم یه ون سیاه جلوم وایستاد و بعدش سیاهی *
ویتی بهوش اومدم تو یه اتاق تاریک بودم
ات: هی... درو باز کنین... کی اونجاست
داشتم هی به در ضربه میزدم
ات: اینبار کی میخواد شکنجم کنه؟...آااااااههههههه
نشستم رو زمین کسی درو باز نمی کرد که بعد از نیم ساعت بالاخره یکی اومد تو اتاق
ات: فکر می کردم قراره اینجا بمونم تا بمیرم بالاخره اومدی؟... خب کی هستی و چرا منو دزدیدی
مرده: هیییس... اینجا من سوال میپرسم بیبی گرل
ات: بیبی گرل؟ خفه شو مرتیکه غارنشین من چرا اینجام
مرده: حرف دهنتو بفهم و باهام درست صحبت کن
ات: نکنم چی میشه
مرده: میمیری
ات: خب زود منو بکش دیه
مرده: چند تا سوال ازت میپرسم بعد میزارم بری
ات: بستگی داره سوالت چیه
جین: خب، اول بگم اسم من جینه و میخوام بدونم الان تو، برادر و پدرتون کجا رفتین
ات: تو همونی هستی که به پدرم شلیک کردی؟ خفت می کنم، به چه جرئتی اینکارو کردی
جین: دوست داشتم، مثلا میخوای چیکار کنی کوچولو
ات: من کوچولو نیستم
جین: اصلا من چرا با تو بحث کنم؟ بچه کوچولو... جواب منو بده (داد)
ات: ن... نمیخوام
جین: که نمیخوای... انگار باید با خشونت پیش برم نه؟
از تو جیبش یه چاقو در اورد گذاشت رو گلوم
جین: اگه جونتو دوست داری بگو کجان
ات: اصلا منو بکش ولی اگه مردم دیگه هیچوقت نمیفهمی کجان
جین: ایییش
چاقو رو رو گلوم فشار داد و یدفعه برداشت که گلوم زخم شد و خون اومد
جین: اههه...میدونستی خیلی رو مخی
ات: نظر لطفته اصلا
جین: گوش کن، من واقعا میکشمتاااا
ات: بیا بکن... چیز.. بکش
جین: بکنم؟... واقعا میخوایش؟(پوزخند)
ات: گمشو منحرف اشتباهی گفتم
جین:(پوزخند) بهت وقت میدم تا بگی وگرنه خودم ازت حرف میکشم
ات: راحت باش...
ادامه دارد...
شرط
۹ لایک
۴ کامنت
۲۶.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.