خونه جدید مبارک .فصل دوم پارت 4
به خاطر اتفاق دیشب خوابیدن سخت بود
حدودا یه ساعت بود بالاخره خوابم برده بود که با صدای آزاردهنده ی آلارم گوشیم در اومد.
جیمین خیلی روش حساسه
وقتی دید قطعش کردم و دوباره ۵ دقیقه بعد صداش در اومد
با اخم و چشمای نیمه باز بیدار شد و با لگد منو از تخت پرت کرد پایین
جیمین: تو که صبح زود بیدار نمیشی گوه می خوری آلارم بزاری که من به جای تو بیدار شم گمشو ببینم
اگر توی این مدت یه چیز رو خوب فهمیده باشم اینه بختک هاخیلی روی خواب خوب حساسن.
بلند شد
بدنم درد می کرد و چشمام گود بدی رفته بود ولی می دونستم که پیاده روی حالم رو بهتر می کنه.
موهام رو بستم و لباس ورزشی پوشیدم و یه بطری آب برداشتم و به روباهه و جیمینا غذا دادم
مونده بودم اون گردنبند عجیب و غریب رو بندازم یا نه اخه از حس این که زیر نظر ام خیلی بدم میاد
پس بی خیالش شدم و در رو آروم بستم تا دوباره صدای جیمین در نیاد
نم هوا صورتم رو نوازش کرد
بوی چمن هاو خاک بارون خورده مشامم رو پر کرده بود.
احساس بینظیری داره
اهنگ گذاشتم توی گوشم ولی صداش رو کم کردم که از صدای زیبای طبیعت و آواز پرنده ها محروم نشم
و آرامش خاصی خلأ درونم رو پر می کرد.
ترکیب زیبا حس آرامش و آزادی
انگارطبیعت بهت بگه گور بابای همشون،گور بابای گذشته
به خاطر مه جنگل وایب سبز و سفید داشت.
فقط راه می رفتم و اجازه می دادم که برای چند دقیقه حس آرامش مثل پیچک دور رگ های بدنم بپیچه
کلی راه رفتم
رسیدم به بالاترین نقطهی کوه
نشستم و منظره رو نگاه کردم
نور خورشید به پاهام می خورد و چمن های دورم رو گرم می کرد
همیشه وقتی میام اینجا یاد شوگا میوفتم
شوگا خیلی از کوه خوشش نمی یومد و هر سری که می رفتیم کوه یا جنگل اون کلی غر می زد چون پشه ها
نیشش می زدن ولی همیشه کاری می کرد بخندم و برای همین همیشه این نقطه منو یاد غرغرای شوگا و خوشی هامون با هم میندازه
اون یکی از بهترین آدم هایی بود که تاحالا دیده بودم
اشک چشمام رو پر کرد
دلم براش تنگ شده بود
از بالای کوه داد زدم
دلم برات تنگ شده بهترین دوست من
صدام اکو شد
جیمین : ا/ت ببخشید که اون دیگه اینجا نیست
سکته کردم .
گفتم:جیمین صد بار گفتم یهویی ظاهر نشو، قبلش یه خبر بده آدم سکته نزنه
جیمین بغلم کرد
جیمین : ببخشید ا/ت که اینقدر اذیت شدی،ببخشید که بهترین دوستت رو به خاطر من و عشق و عاشقی های گذشته ام از دست دادی.
گفتم: عزیزم تو هم نامجون رو از دست دادی
هر دو یکی از عزیز ترین آدم های زندگیمون رو از دست دادیم
جیمین یهو جیغ کشید
۳ متر پریدم
ا/ت:چته؟؟
جیمین:این روباه خر موقع ظاهر شدن بهم چسبیده بوده الان تازه فهمیدم
بعد اینقدر پروعه که گازم هم میگیره پدر روباه عوضی
بعد دم قرمزش از پشت جیمین معلوم شد
از خنده دوتامون منفجر شدیم
حدودا یه ساعت بود بالاخره خوابم برده بود که با صدای آزاردهنده ی آلارم گوشیم در اومد.
جیمین خیلی روش حساسه
وقتی دید قطعش کردم و دوباره ۵ دقیقه بعد صداش در اومد
با اخم و چشمای نیمه باز بیدار شد و با لگد منو از تخت پرت کرد پایین
جیمین: تو که صبح زود بیدار نمیشی گوه می خوری آلارم بزاری که من به جای تو بیدار شم گمشو ببینم
اگر توی این مدت یه چیز رو خوب فهمیده باشم اینه بختک هاخیلی روی خواب خوب حساسن.
بلند شد
بدنم درد می کرد و چشمام گود بدی رفته بود ولی می دونستم که پیاده روی حالم رو بهتر می کنه.
موهام رو بستم و لباس ورزشی پوشیدم و یه بطری آب برداشتم و به روباهه و جیمینا غذا دادم
مونده بودم اون گردنبند عجیب و غریب رو بندازم یا نه اخه از حس این که زیر نظر ام خیلی بدم میاد
پس بی خیالش شدم و در رو آروم بستم تا دوباره صدای جیمین در نیاد
نم هوا صورتم رو نوازش کرد
بوی چمن هاو خاک بارون خورده مشامم رو پر کرده بود.
احساس بینظیری داره
اهنگ گذاشتم توی گوشم ولی صداش رو کم کردم که از صدای زیبای طبیعت و آواز پرنده ها محروم نشم
و آرامش خاصی خلأ درونم رو پر می کرد.
ترکیب زیبا حس آرامش و آزادی
انگارطبیعت بهت بگه گور بابای همشون،گور بابای گذشته
به خاطر مه جنگل وایب سبز و سفید داشت.
فقط راه می رفتم و اجازه می دادم که برای چند دقیقه حس آرامش مثل پیچک دور رگ های بدنم بپیچه
کلی راه رفتم
رسیدم به بالاترین نقطهی کوه
نشستم و منظره رو نگاه کردم
نور خورشید به پاهام می خورد و چمن های دورم رو گرم می کرد
همیشه وقتی میام اینجا یاد شوگا میوفتم
شوگا خیلی از کوه خوشش نمی یومد و هر سری که می رفتیم کوه یا جنگل اون کلی غر می زد چون پشه ها
نیشش می زدن ولی همیشه کاری می کرد بخندم و برای همین همیشه این نقطه منو یاد غرغرای شوگا و خوشی هامون با هم میندازه
اون یکی از بهترین آدم هایی بود که تاحالا دیده بودم
اشک چشمام رو پر کرد
دلم براش تنگ شده بود
از بالای کوه داد زدم
دلم برات تنگ شده بهترین دوست من
صدام اکو شد
جیمین : ا/ت ببخشید که اون دیگه اینجا نیست
سکته کردم .
گفتم:جیمین صد بار گفتم یهویی ظاهر نشو، قبلش یه خبر بده آدم سکته نزنه
جیمین بغلم کرد
جیمین : ببخشید ا/ت که اینقدر اذیت شدی،ببخشید که بهترین دوستت رو به خاطر من و عشق و عاشقی های گذشته ام از دست دادی.
گفتم: عزیزم تو هم نامجون رو از دست دادی
هر دو یکی از عزیز ترین آدم های زندگیمون رو از دست دادیم
جیمین یهو جیغ کشید
۳ متر پریدم
ا/ت:چته؟؟
جیمین:این روباه خر موقع ظاهر شدن بهم چسبیده بوده الان تازه فهمیدم
بعد اینقدر پروعه که گازم هم میگیره پدر روباه عوضی
بعد دم قرمزش از پشت جیمین معلوم شد
از خنده دوتامون منفجر شدیم
۹.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.