وقتی باران می بارید p1

انگشتامو دور جامی ک خدمتکار طارف کرده بود پیچیدم و برش داشتم
_مچکر
جلوی رئیسش هم خم شد و زود اونجا رو ترک کرد
صداشو شنیدم :
_بخور عزیزم اینو از خود نیویورک آوردم
لبخند دلربایی زدم و جام رو نزدیک لبم بردم
بوی خوش مشروب Billionaire به چشامم خورد
کمی ازش چشیدم
سکوتو شکستم:
_ سفارش هایی ک دادین به دستتون رسید؟
_اره انبار زنگ زدن یه ساعت پیش رسید
نگاهی به ساعت شیک و مشکیش انداخت :
_ بچه ها هم تا چند دیقه دیگه میرسن
_ ببخشید مگه چند نفرید؟
_ طبق قرار ۴ نفر
بزور سری تکون دادم
از حرص ناخن هامو کف دستم فشردم
اگه دستم به این آنجلا برسه حتما دستور قتلشو میدم
گوشیمو از کیف کوچکم درآوردم و بلند شدم:
_ میشه تا بیان یه تلفن بزنم؟
ایستاد:
_ اره میتونی بری تو تراس
لبخندی زدم و راه افتادم
صدای تق تق بلند کفشام تو سالن پیچید
شمارشو گرفتم :
_ جونم ونوس
با حرص گفتم :
_ دردو ونوس...این یارو چی میگه مگه قرارمون یه نفر نبود ؟
_ بابا لحظه آخری دبه کرد گفت چند نفر دیگه هم اضافه کنیم منم دیگه یادم رفت بهت بگم الان ضایع بازی درنیار ونوس این یبار رو برو
_ اگه دستم بهت برسه آنجلا...تو چه مدیر برنامه ای هستی ک بعد از این همه وقت نمیدونی من سکس گروپ انجام نمیدم
_ جون من این دفعه رو برو ..نمیدونی چقدر معامله با اینا سود داشت تازه گفت اگه خوب پیش بره چند برابر پول میده
شقیقم رو فشردم :
_ باشه فقط وقتی کار تموم شد پیام میدم بیا دنبالم فک نکنم بتونم رانندگی کنم ..آدرسو ک داری؟

( اینبار میکشمتون اگه فیل شم😅)