شهزاده
پارت سوم ( لطفاً گذارشم نکنید)
از زبان دازای: چند روز گذشته بود امروز هم داشت کارم تموم میشد البته کارم تموم شده منتظرم تا همه برن بعد من برم داخل فکر هام غرق شده بودم داشتم اورثینگ میکردم یاد حرف چویا افتادم « اورثینگ یعنی در سرم جنگ های بسیاری است که تنها کشته اش منم» چرا همش فکر می کردم یه صدایی تو مغزم همش میگه نباید این کار رو میکردی
بیخیال شدم رفتم ماشین رفتم خونه ماشین و تو پارکینگ گذاشتم می خواستم برم تو که باغبون عمارت رو دیدم یهو صداش کردم
¥ بله آقا با من کاری داشتید
- چهار روز پیش چویا اومده بود اینجا
¥ چویا سان...نه آقا اینجا نیومدن
- مطمئنی
¥ بله آقا درست یادمه من داشتم گل ها رو آب میدادم چویا سان نیومد ولی دوست خانم اومدن یه ربع قبل از اینکه برگردید رفتن
- باشه مرخصی
رفتم داخل سمت اتاق هلن رفتم یهو صدایی شنیدم داشت با تلفن حرف میزد مکالمه:
؟ پس نقشه مون گرفت
& فکرت عالی بود با اون گیریمی که کردی هیچ کسی شک نکرد الان چویا هم مثل آتسوشی پرت شد بیرون
؟ خوبه باید ازت تشکر کنم که انتقامم رو از آتسوشی گرفتی حالا که من نتونستم به آکو برسم اونم نمیتونه
& خیلی خوب من باید بم خداحافظ
هنوز تو شوک بودم چرا اون کار رو با چویا کردم خودم رو جمع و جور کردم و در زدم رفتم تو
& سلام عزیزم
- سلام خوبی جایی میخوای بری
& آره میخواستم برم بیرون خرید
- هلن
& بله
ـ چویا می گفت من نیومده بودم اینجا
& چی معلومه دروغ میگه
- چرا فکر می کنی دروغ میگفت
& عزیزم یعنی تو حرف اون آشغال هرزه رو باور میکنی ( تو کامنت ها آزادید هر جور که دوست دارید فحشش بدید 😑)
- خفه شو باغبون عمارت هم گفت که اون اینجا نبوده بعدشم صدای تلفنت همه جا رو برداشته بود حالا باید تقاص پس بدی
( دیگه میدونید چی شد).....
از زبان دازای: چند روز گذشته بود امروز هم داشت کارم تموم میشد البته کارم تموم شده منتظرم تا همه برن بعد من برم داخل فکر هام غرق شده بودم داشتم اورثینگ میکردم یاد حرف چویا افتادم « اورثینگ یعنی در سرم جنگ های بسیاری است که تنها کشته اش منم» چرا همش فکر می کردم یه صدایی تو مغزم همش میگه نباید این کار رو میکردی
بیخیال شدم رفتم ماشین رفتم خونه ماشین و تو پارکینگ گذاشتم می خواستم برم تو که باغبون عمارت رو دیدم یهو صداش کردم
¥ بله آقا با من کاری داشتید
- چهار روز پیش چویا اومده بود اینجا
¥ چویا سان...نه آقا اینجا نیومدن
- مطمئنی
¥ بله آقا درست یادمه من داشتم گل ها رو آب میدادم چویا سان نیومد ولی دوست خانم اومدن یه ربع قبل از اینکه برگردید رفتن
- باشه مرخصی
رفتم داخل سمت اتاق هلن رفتم یهو صدایی شنیدم داشت با تلفن حرف میزد مکالمه:
؟ پس نقشه مون گرفت
& فکرت عالی بود با اون گیریمی که کردی هیچ کسی شک نکرد الان چویا هم مثل آتسوشی پرت شد بیرون
؟ خوبه باید ازت تشکر کنم که انتقامم رو از آتسوشی گرفتی حالا که من نتونستم به آکو برسم اونم نمیتونه
& خیلی خوب من باید بم خداحافظ
هنوز تو شوک بودم چرا اون کار رو با چویا کردم خودم رو جمع و جور کردم و در زدم رفتم تو
& سلام عزیزم
- سلام خوبی جایی میخوای بری
& آره میخواستم برم بیرون خرید
- هلن
& بله
ـ چویا می گفت من نیومده بودم اینجا
& چی معلومه دروغ میگه
- چرا فکر می کنی دروغ میگفت
& عزیزم یعنی تو حرف اون آشغال هرزه رو باور میکنی ( تو کامنت ها آزادید هر جور که دوست دارید فحشش بدید 😑)
- خفه شو باغبون عمارت هم گفت که اون اینجا نبوده بعدشم صدای تلفنت همه جا رو برداشته بود حالا باید تقاص پس بدی
( دیگه میدونید چی شد).....
۴.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.