^تک پارتی از جونگکوکی^
سردی هوا باعث سرخ شدن گونه ها و دماغت شده بود ، دستای یخ زدت رو داخل جیب های پالتوی سفید و پشمیت فرو بردی و قدم هاتو به سمت خونه تندتر کردی..
به در زرد رنگ خونه که رسیدی سریع کلید رو جا انداختی و وارد شدی..
چکمه هات رو در آوردی و پالتوت که پر از برف شده بود رو از تنت بیرون آوردی..
روی مبل چرمی نشستی و در حال غرغر کردن با خودت بودی که چرا لباس گرم تر نپوشیدی که صدای زنگ در رو شنیدی و بازهم غرغرکنان به سمت در رفتی: چرا این موقع شب مزاحم مردم میشین آخه؟
در رو باز کردی و با تعجب به شخص روبروت زل زدی
کوک، با موهای شلخته و قهوه ایش که روی صورتش ریخته بود و داشت از سرما تقریبا منجمد میشد پشت در بود: سلامت کو خانوم کوچولو..؟ خونه راهم نمیدی؟
سرت رو تکون دادی : سلام! اوه البته.. بیا تو..
وارد خونه شدین و روی مبل نشست : کریسمست مبارک ا.تی..
لبخندی بهش زدی: همچنین جونگکوکی..
میخواستی به سمت آشپزخونه بری تا هات چاکلت درست کنی که صدات زد : میشه بشینی لطفا؟.. راستش.. میخوام باهات حرف بزنم..
کنارش نشستی و با تعجب بهش چشم دوختی..
لبخند خرگوشی ای بهت زد و موهات رو پشت گوشت داد : سه سال پیش ، همین موقع رو یادته جوجه؟ وقتی که با کاپشن قرمز و موهای بافته شده با بامزه ترین حالت ممکن داشتی برف بازی میکردی و اشتباها به من گوله برفی پرتاب کردی و باهم آشنا شدیم ؟.. اون روز.. راستش من اون روز میخواستم به زندگیم پایان بدم..
با نگرانی و عصبانیت دستشو پس زدی : چی؟
پوزخندی زد و ادامه داد: هی نترس.. خب.. آدما همه ی روز میمیرن دیگه.. منم میخواستم زودتر این عمل انجام بشه... اما تو مثل ی .. مثل ی فرشته اومدی پیشم..باهام جوری رفتار کردی که هیچکس اینکارو نکرد.. تو زخمایی از من رو درمان کردی که خودت باعثشون نبودی..
وقتی زندگیم پر شده بود از آدمایی که ازم منتفرن.. تو بهم عشق ورزیدی..
تو.. مداد رنگی من شدی دخترم..
به زندگی سیاه و نفرت انگیزم اومدی و به آدمی تبدیلم کردی که فکرشم نمیکردم..
باعث شدی آدمی که شب ها رو به زور به صبح میرسوند ، واسه هر لحظه ذوق داشته باشه تا تورو ببینه..
میتونی اسمشو بزاری اعتراف؟.. خب.. آره.. من دوست دارم.. دیگه خسته شدم از اینکه اینو تو قلبم نگه دارم..
چشماش رنگ غم گرفت..
ا.ت.. آدمای خیلی بهتر از من برای تو هستن.. من لیاقت تورو ندارم.. تو کاملا حق رد کردن من رو داری.. من مناسب ت..
انگشتتو روی لبش گذاشتی: ولی من همین آدم کله شقِ روبروم رو دوست دارم:)
تا چندلحظه با ذوق به چشمات و تک تک اجزای صورتت زل زده بود..
دستت رو گرفت و آروم بوسید: ممنون که این آدم کله شقو قبول کردی دخترم..
بعد از گفتن این حرف بوسه ای روی لبهات کاشت و بازوهاشو دورت حلقه کرد: اینم کادوی کریسمست:)
خوب شده پروانه ها؟
حمایت یادتون نره.. بوس:>
به در زرد رنگ خونه که رسیدی سریع کلید رو جا انداختی و وارد شدی..
چکمه هات رو در آوردی و پالتوت که پر از برف شده بود رو از تنت بیرون آوردی..
روی مبل چرمی نشستی و در حال غرغر کردن با خودت بودی که چرا لباس گرم تر نپوشیدی که صدای زنگ در رو شنیدی و بازهم غرغرکنان به سمت در رفتی: چرا این موقع شب مزاحم مردم میشین آخه؟
در رو باز کردی و با تعجب به شخص روبروت زل زدی
کوک، با موهای شلخته و قهوه ایش که روی صورتش ریخته بود و داشت از سرما تقریبا منجمد میشد پشت در بود: سلامت کو خانوم کوچولو..؟ خونه راهم نمیدی؟
سرت رو تکون دادی : سلام! اوه البته.. بیا تو..
وارد خونه شدین و روی مبل نشست : کریسمست مبارک ا.تی..
لبخندی بهش زدی: همچنین جونگکوکی..
میخواستی به سمت آشپزخونه بری تا هات چاکلت درست کنی که صدات زد : میشه بشینی لطفا؟.. راستش.. میخوام باهات حرف بزنم..
کنارش نشستی و با تعجب بهش چشم دوختی..
لبخند خرگوشی ای بهت زد و موهات رو پشت گوشت داد : سه سال پیش ، همین موقع رو یادته جوجه؟ وقتی که با کاپشن قرمز و موهای بافته شده با بامزه ترین حالت ممکن داشتی برف بازی میکردی و اشتباها به من گوله برفی پرتاب کردی و باهم آشنا شدیم ؟.. اون روز.. راستش من اون روز میخواستم به زندگیم پایان بدم..
با نگرانی و عصبانیت دستشو پس زدی : چی؟
پوزخندی زد و ادامه داد: هی نترس.. خب.. آدما همه ی روز میمیرن دیگه.. منم میخواستم زودتر این عمل انجام بشه... اما تو مثل ی .. مثل ی فرشته اومدی پیشم..باهام جوری رفتار کردی که هیچکس اینکارو نکرد.. تو زخمایی از من رو درمان کردی که خودت باعثشون نبودی..
وقتی زندگیم پر شده بود از آدمایی که ازم منتفرن.. تو بهم عشق ورزیدی..
تو.. مداد رنگی من شدی دخترم..
به زندگی سیاه و نفرت انگیزم اومدی و به آدمی تبدیلم کردی که فکرشم نمیکردم..
باعث شدی آدمی که شب ها رو به زور به صبح میرسوند ، واسه هر لحظه ذوق داشته باشه تا تورو ببینه..
میتونی اسمشو بزاری اعتراف؟.. خب.. آره.. من دوست دارم.. دیگه خسته شدم از اینکه اینو تو قلبم نگه دارم..
چشماش رنگ غم گرفت..
ا.ت.. آدمای خیلی بهتر از من برای تو هستن.. من لیاقت تورو ندارم.. تو کاملا حق رد کردن من رو داری.. من مناسب ت..
انگشتتو روی لبش گذاشتی: ولی من همین آدم کله شقِ روبروم رو دوست دارم:)
تا چندلحظه با ذوق به چشمات و تک تک اجزای صورتت زل زده بود..
دستت رو گرفت و آروم بوسید: ممنون که این آدم کله شقو قبول کردی دخترم..
بعد از گفتن این حرف بوسه ای روی لبهات کاشت و بازوهاشو دورت حلقه کرد: اینم کادوی کریسمست:)
خوب شده پروانه ها؟
حمایت یادتون نره.. بوس:>
۵.۶k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.