اوه مای شامپاین🍷💜
𝖕𝖆𝖗𝖙 ⁹
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
خدمتکار غذا هارو آورد و رفت
جیمین: چرا؟ چیزی شده؟
جینا: نمیخوام دیگه، میخوام درس بخونم، دوست دارم مثل آدمای عادی برم سر قرار بعد ازدواج کنم و بعد ازدواج بچه دار شم، الان نمیخوام
جیمین: یعنی میگی بچه رو میخوای سقط کنی
جینا: پس چی
جیمین: باشه اگه تو راضی نیستی باشه
جیمین خواست از اتاق بره بیرون که جینا گفت: جیمین..
جیمین:بله
جینا:راستش... من از همون اول بهت دروغ گفتم که بچه دارم
جیمین: چییی؟ چرااا؟
جینا: من احساس کردم که تو فقط منو بخاطر بچه میخوای
جیمین: مگه میشه عشقم... من عاشق تو ام
جیمین به طرف جینا و روی تخت نشست و اونو بغل کرد، جینا جیمین رو نگاه کرد و گفت:جیمین من متاسفم
جیمین:اشکالی نداره...
جیمین صورتش رو ب طرف جینا برد،جینا چشم هاش رو بست و همدیگه رو بوسیدن
[(چند روز بعد)]
جینا آماده شد و رفت دانشگاه
(صدای زنگ گوشی جینا)
جونگکوک بود
جینا:الو
جونگکوک:الو نونا کجایی چند روزه خونه نیومدی
جینا: اها خونه ی دوستم بودم
جونگکوک: مامان خیلی نگرانت شده بود حتی پلیس هم خبر کردیم. بیای خونه مامان تورو میکشه
جینا: باشه خدافظ
جونگکوک: وایسا کی میای خونه
جینا:امروز شاید اومدم
جونگکوک: باشه خدافظ
گوشی رو قطع کردن و جینا به جیمین خبر داد که امروز خونه ی اون نمیره
[(سه روز بعد خونه ی جینا)]
مادر جینا: جونگ کوک خواهرت سه روز پیش میخواست بیاد چرا نیومد؟
جونگکوک: نمیدونم مامان
(صدای اخبار)
خبرنگار: در این هفته یک قتل و دو آدم ربایی رخ داده است و هویت یکی از دزدیده شدگان نامعلوم است. اما به احتمال زیاد یک دختر است و مجرم مرد است و به دختران زیبا تجاوز می کند.
(مادر جینا دو هفته مرخصی گرفته بود و از چیزی خبر نداشت)
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
خدمتکار غذا هارو آورد و رفت
جیمین: چرا؟ چیزی شده؟
جینا: نمیخوام دیگه، میخوام درس بخونم، دوست دارم مثل آدمای عادی برم سر قرار بعد ازدواج کنم و بعد ازدواج بچه دار شم، الان نمیخوام
جیمین: یعنی میگی بچه رو میخوای سقط کنی
جینا: پس چی
جیمین: باشه اگه تو راضی نیستی باشه
جیمین خواست از اتاق بره بیرون که جینا گفت: جیمین..
جیمین:بله
جینا:راستش... من از همون اول بهت دروغ گفتم که بچه دارم
جیمین: چییی؟ چرااا؟
جینا: من احساس کردم که تو فقط منو بخاطر بچه میخوای
جیمین: مگه میشه عشقم... من عاشق تو ام
جیمین به طرف جینا و روی تخت نشست و اونو بغل کرد، جینا جیمین رو نگاه کرد و گفت:جیمین من متاسفم
جیمین:اشکالی نداره...
جیمین صورتش رو ب طرف جینا برد،جینا چشم هاش رو بست و همدیگه رو بوسیدن
[(چند روز بعد)]
جینا آماده شد و رفت دانشگاه
(صدای زنگ گوشی جینا)
جونگکوک بود
جینا:الو
جونگکوک:الو نونا کجایی چند روزه خونه نیومدی
جینا: اها خونه ی دوستم بودم
جونگکوک: مامان خیلی نگرانت شده بود حتی پلیس هم خبر کردیم. بیای خونه مامان تورو میکشه
جینا: باشه خدافظ
جونگکوک: وایسا کی میای خونه
جینا:امروز شاید اومدم
جونگکوک: باشه خدافظ
گوشی رو قطع کردن و جینا به جیمین خبر داد که امروز خونه ی اون نمیره
[(سه روز بعد خونه ی جینا)]
مادر جینا: جونگ کوک خواهرت سه روز پیش میخواست بیاد چرا نیومد؟
جونگکوک: نمیدونم مامان
(صدای اخبار)
خبرنگار: در این هفته یک قتل و دو آدم ربایی رخ داده است و هویت یکی از دزدیده شدگان نامعلوم است. اما به احتمال زیاد یک دختر است و مجرم مرد است و به دختران زیبا تجاوز می کند.
(مادر جینا دو هفته مرخصی گرفته بود و از چیزی خبر نداشت)
۲.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.