مافیا من(پارت2)
مافیا من(پارت2)
«جونگ کوک نیشخند زد رفت دم گوشش با صدا بم گفت»
-میمیری !
«جونگ کوک با همون نیشخند رفت ا/ت عصبی بود و همزمان استرس داشت زیر لب عوضی گفت رفت پیش دوستاش جونگ کوک همینطور میرفت زیر لب گفت»
-با بد کسی در افتادی خانم کوچولو (نیشخند)
(یه هفته بعد ….)
«ا/ت عادی زندگی میکرد بدون این که بدون چقدر زندگیش قرار تغییر کن »
(جونگ کوک ویو ….)
«جونگ کوک بخاطر یه ماموریت باید ازدواج قردادی میکرد جونگ کوک به کسی عتماد نداشت تازه باید یه دختر مناسب پیدا میکرد جونگ کوک یاد اون دختر که تو بار یه هفته پیش دید اون با بقیه دخترا فرق داشت سعی نمیکرد کوک اغوا کن به نظر دختر مناسبی برای کوک میومد کوک از هیوک خواست دنبال ا/ت بگرد و اطلاعت ا/ت هم برسی کن »
~قربان؟!
-چیشد هیوک؟
~خانم ا/ت رو پیدا کردیم
(جونگ کوک به نیشخند زد و از هیوک خواست اطلاعت ا/ت هم بگه )
~قربان اسمش کیم ا/ت خانوادش توی تصادف مردن یه خواهر بزرگ تر دار که ازدواج کرد تنها زندگی میکن شغلش دام پزشکی یه دوست صمیمی به اسم میرا دار با مافیا و خلاف کاری ندار دوست پسر ندار اما قبلا داشت که دوست پسرش بهش خیانت میکن !
-اوم پس چه پسر احمقی اما باید ممنون باشم که بهش خیانت کرد این طوری باعث شد من ا/ت ببینم (پوزخند)
-باش میتونی بری !
«ا/ت کارش تموم شد مثل همیشه تپ راه یه قهوه گرفت رفت خونه به دوش گرفت یه فیلم گذاشت داشت میدید که زنگ خونه اش خورد پاشد رفت یه مرد دید براش آشنا بود وقتی دقت کرد فهمید همون پسر که تو بار باهاش دعواش شد بود اما اون آدرس خونه اش رو کجا پیدا کرد بود »
-نمیذاری بیام تو !؟
+تو کیه هستی؟این جا رو از کجا پیدا کردی ؟
-اولن من جونگ کوکم و دومن برای مافیا هیچی سخت نیست
«ا/ت ذهنش قفل کرد بود مافیا ؟!همون شخصیت های که تو فیلما و رمان میبین ا/ت واقعا میترسید اما نشونه نمیداد»
+از..من..چیه میخوای ؟!
-چیز خواستی نمیخوام فقط باهام ازدواج کن به صورت قردادی !
+چیه؟؟؟دیونه شدی !؟بهو از نا کجا آباد پیدات شد و داری بهم میگی باهام ازدواج کن !؟
-اره !گفتم که قرداد
+میفهمی چیه میگی چه قرداد چه واقعی تو یع مافیای انتظار داری باهات ازدواج کنم (داد)
+از خونم گمشو بیرون وگرنه زنگ میزنم پلیس (داد)
-به نظرت تا اومدن پلیس زند میمونی !؟یا من میذارم یا با زبون خوش میای یا به زور می برمت !
+من عمرا قبول کنم برو بیرون (داد)
«جونگ کوک کلافه نفسش بیرون داد ا/ت رو براید استایل بغل کرد ا/ت هرچی تقلا میکرد فاید نداشت »
-دهنت ببند وگرنه با چسب میبندمش !
«جونگ کوک ا/ت گذاشت تو ماشین در رو قفل کرد »
+هی هی چیکار میکنی در رو چرت قفل کردی !؟با من چیکار داری !؟ولم کنم از جونم چیه میخوای !؟(بغض)
«ا/ت کم کم داشت اشکش در میومد »
-ساکت میشی !؟(داد)
+اخه از من چیه میخوای کلی دختر هست که میخوان باهات ازدواج کن چرا من!؟(داد)
-اما من نمیخوام با اونا ازدواج کنم دیگم سوال نپرسه !
(ا/ت از اعصبانیت چیزی نگفت تا رسیدن به یه عمارت بزرگ و خوشگل )
«جونگ کوک به زور ا/ت سمت عمارت برد با دیدن اون یه خانوم اومد طرفم مون »
-اجوما اتاق ا/ت بهش نشونه بد هرچی خواست فراهم کن براش
~چشم !
-دنبال اجوما برو فکر فرار هم به سرت نزن وگرنه میکشمت !
«ا/ت سرش به معنی تایید تکون داد و دنبال اون اجوما رفت »
~بیا دخترم این اتاق تو !
+ممنونم فقط میشه بپرسم جونگ کوک از من چیه میخواد یا من چرا اینجام !؟
~متاسفم دخترم اما من چیزی نمیتونم بگم از ارباب بپرس !
«اجوما رفت ا/ت رو تخت نشست دیگه نمیتونست بغضش کنترل کن شروع کرد گریه کردن آنقدر گریه کرد که خوابش برد وقتی بیدار شد ساعت هشت بود دنبال یه راه فراری بود اما مطمعن بود اینجا کلی نگهبان دار نمیتون به این راحتی ها فرار کن پس یه فکر دیگه کرد تصمیم کرد جونگ کوک وابسته خودش کن و وقتی بهش عتماد کرد فرار میکنه »
~دخترم شام حاضر بیا ارباب صدات میکن !
+باش الان میام !
«ا/ت رفت طبقه پایین »
-میبینم اروم شدی !
+مگه کاری از دستم بر میاد توم که بیخیال نمیشی !
-دقیقا !فردا با هیوک برو لباس عروس و هر چی لازم داری بخر هفته دیگه عروسی !
«ا/ت شوک شد دستش از حرکت وایساد »
+آنقدر …زود!؟
-اره !من عجل دارم برای این که کارم پیش بره این ازدواج زودتر باید اتفاق بیوفت !
+این ازدواج قردادی تا کی؟
-نمیدونم شاید هیچوقت !
+چیهههه!؟
-همین که شنیدی !
+اوفف خدایا چه گیری کردما (زیر لب )
ادامه دارد……
«جونگ کوک نیشخند زد رفت دم گوشش با صدا بم گفت»
-میمیری !
«جونگ کوک با همون نیشخند رفت ا/ت عصبی بود و همزمان استرس داشت زیر لب عوضی گفت رفت پیش دوستاش جونگ کوک همینطور میرفت زیر لب گفت»
-با بد کسی در افتادی خانم کوچولو (نیشخند)
(یه هفته بعد ….)
«ا/ت عادی زندگی میکرد بدون این که بدون چقدر زندگیش قرار تغییر کن »
(جونگ کوک ویو ….)
«جونگ کوک بخاطر یه ماموریت باید ازدواج قردادی میکرد جونگ کوک به کسی عتماد نداشت تازه باید یه دختر مناسب پیدا میکرد جونگ کوک یاد اون دختر که تو بار یه هفته پیش دید اون با بقیه دخترا فرق داشت سعی نمیکرد کوک اغوا کن به نظر دختر مناسبی برای کوک میومد کوک از هیوک خواست دنبال ا/ت بگرد و اطلاعت ا/ت هم برسی کن »
~قربان؟!
-چیشد هیوک؟
~خانم ا/ت رو پیدا کردیم
(جونگ کوک به نیشخند زد و از هیوک خواست اطلاعت ا/ت هم بگه )
~قربان اسمش کیم ا/ت خانوادش توی تصادف مردن یه خواهر بزرگ تر دار که ازدواج کرد تنها زندگی میکن شغلش دام پزشکی یه دوست صمیمی به اسم میرا دار با مافیا و خلاف کاری ندار دوست پسر ندار اما قبلا داشت که دوست پسرش بهش خیانت میکن !
-اوم پس چه پسر احمقی اما باید ممنون باشم که بهش خیانت کرد این طوری باعث شد من ا/ت ببینم (پوزخند)
-باش میتونی بری !
«ا/ت کارش تموم شد مثل همیشه تپ راه یه قهوه گرفت رفت خونه به دوش گرفت یه فیلم گذاشت داشت میدید که زنگ خونه اش خورد پاشد رفت یه مرد دید براش آشنا بود وقتی دقت کرد فهمید همون پسر که تو بار باهاش دعواش شد بود اما اون آدرس خونه اش رو کجا پیدا کرد بود »
-نمیذاری بیام تو !؟
+تو کیه هستی؟این جا رو از کجا پیدا کردی ؟
-اولن من جونگ کوکم و دومن برای مافیا هیچی سخت نیست
«ا/ت ذهنش قفل کرد بود مافیا ؟!همون شخصیت های که تو فیلما و رمان میبین ا/ت واقعا میترسید اما نشونه نمیداد»
+از..من..چیه میخوای ؟!
-چیز خواستی نمیخوام فقط باهام ازدواج کن به صورت قردادی !
+چیه؟؟؟دیونه شدی !؟بهو از نا کجا آباد پیدات شد و داری بهم میگی باهام ازدواج کن !؟
-اره !گفتم که قرداد
+میفهمی چیه میگی چه قرداد چه واقعی تو یع مافیای انتظار داری باهات ازدواج کنم (داد)
+از خونم گمشو بیرون وگرنه زنگ میزنم پلیس (داد)
-به نظرت تا اومدن پلیس زند میمونی !؟یا من میذارم یا با زبون خوش میای یا به زور می برمت !
+من عمرا قبول کنم برو بیرون (داد)
«جونگ کوک کلافه نفسش بیرون داد ا/ت رو براید استایل بغل کرد ا/ت هرچی تقلا میکرد فاید نداشت »
-دهنت ببند وگرنه با چسب میبندمش !
«جونگ کوک ا/ت گذاشت تو ماشین در رو قفل کرد »
+هی هی چیکار میکنی در رو چرت قفل کردی !؟با من چیکار داری !؟ولم کنم از جونم چیه میخوای !؟(بغض)
«ا/ت کم کم داشت اشکش در میومد »
-ساکت میشی !؟(داد)
+اخه از من چیه میخوای کلی دختر هست که میخوان باهات ازدواج کن چرا من!؟(داد)
-اما من نمیخوام با اونا ازدواج کنم دیگم سوال نپرسه !
(ا/ت از اعصبانیت چیزی نگفت تا رسیدن به یه عمارت بزرگ و خوشگل )
«جونگ کوک به زور ا/ت سمت عمارت برد با دیدن اون یه خانوم اومد طرفم مون »
-اجوما اتاق ا/ت بهش نشونه بد هرچی خواست فراهم کن براش
~چشم !
-دنبال اجوما برو فکر فرار هم به سرت نزن وگرنه میکشمت !
«ا/ت سرش به معنی تایید تکون داد و دنبال اون اجوما رفت »
~بیا دخترم این اتاق تو !
+ممنونم فقط میشه بپرسم جونگ کوک از من چیه میخواد یا من چرا اینجام !؟
~متاسفم دخترم اما من چیزی نمیتونم بگم از ارباب بپرس !
«اجوما رفت ا/ت رو تخت نشست دیگه نمیتونست بغضش کنترل کن شروع کرد گریه کردن آنقدر گریه کرد که خوابش برد وقتی بیدار شد ساعت هشت بود دنبال یه راه فراری بود اما مطمعن بود اینجا کلی نگهبان دار نمیتون به این راحتی ها فرار کن پس یه فکر دیگه کرد تصمیم کرد جونگ کوک وابسته خودش کن و وقتی بهش عتماد کرد فرار میکنه »
~دخترم شام حاضر بیا ارباب صدات میکن !
+باش الان میام !
«ا/ت رفت طبقه پایین »
-میبینم اروم شدی !
+مگه کاری از دستم بر میاد توم که بیخیال نمیشی !
-دقیقا !فردا با هیوک برو لباس عروس و هر چی لازم داری بخر هفته دیگه عروسی !
«ا/ت شوک شد دستش از حرکت وایساد »
+آنقدر …زود!؟
-اره !من عجل دارم برای این که کارم پیش بره این ازدواج زودتر باید اتفاق بیوفت !
+این ازدواج قردادی تا کی؟
-نمیدونم شاید هیچوقت !
+چیهههه!؟
-همین که شنیدی !
+اوفف خدایا چه گیری کردما (زیر لب )
ادامه دارد……
۱۴.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.