چهل
اری: دستت درد نکنه نیک متی بیا آب بخور
متی: نه نمیخوام
اری: بیا بخور مسخره بازی در نیار
نیک: رضا اونجا کار میکرد بعد دیا رو آورد که روش پوشونده بود
رضا: تسلیت میگم ببینیدش
متی: ما سه تا همینجوری هنگ کرده بودیم
رضا: پارچه رو برداشتم
محراب: یه دفه پاشدم گفتم سلوم
متی: زهر مار
رضا: 😅😅😅
نیک: برید دیگه تا یه بلایی سرتون نیاوردان
رضا: باشه باشه فقط خواستم بگم دیا خوبه براش آبمیو و کنپوت بگیرید
متی: من میرم میگیرم باش
نیک: رفتم تو بغل داداشم شرو کردم گریه کردن
اری: ا چرا گریه میکنی ها خطر رف شد که
نیک: داداش آخه متی منو زندانی کرد تو اتاق تازه سرمم داد زد دلمم برات تنگ شده بود
اری: نیک اعصاب متی رو خورد نکن عزیزم میزنه یه بلایی سرت میاره
نیک: باش
اری: با دستم اشکش رو پاک کردم الان بیاد اعصبانی میشه اومد متی
متی: بیاید براشما هم گرفتم بفرما نیک خانم اینم یه بادوم زمینی سرکه ای که دوس داری
نیک: مرسی عشقم
برید تو خماری
متی: نه نمیخوام
اری: بیا بخور مسخره بازی در نیار
نیک: رضا اونجا کار میکرد بعد دیا رو آورد که روش پوشونده بود
رضا: تسلیت میگم ببینیدش
متی: ما سه تا همینجوری هنگ کرده بودیم
رضا: پارچه رو برداشتم
محراب: یه دفه پاشدم گفتم سلوم
متی: زهر مار
رضا: 😅😅😅
نیک: برید دیگه تا یه بلایی سرتون نیاوردان
رضا: باشه باشه فقط خواستم بگم دیا خوبه براش آبمیو و کنپوت بگیرید
متی: من میرم میگیرم باش
نیک: رفتم تو بغل داداشم شرو کردم گریه کردن
اری: ا چرا گریه میکنی ها خطر رف شد که
نیک: داداش آخه متی منو زندانی کرد تو اتاق تازه سرمم داد زد دلمم برات تنگ شده بود
اری: نیک اعصاب متی رو خورد نکن عزیزم میزنه یه بلایی سرت میاره
نیک: باش
اری: با دستم اشکش رو پاک کردم الان بیاد اعصبانی میشه اومد متی
متی: بیاید براشما هم گرفتم بفرما نیک خانم اینم یه بادوم زمینی سرکه ای که دوس داری
نیک: مرسی عشقم
برید تو خماری
۱۶.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.