(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.22
(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.22
ا.ت*ویو
رفتیم پایین تهیونگ یه کت و شلوار خیلی قشنگ پوشیده بود.
(همینی که روی عکس فیک هستش کت و شلوار ته هست)
(3 ساعت بعد)
شام خورده بودیم و واسل مهمون ها دسر میاوردن که من یک دقیقه خواستم.
برم داخل اتاقم،وارد اتاقم شدم یکی جلوی دهنم رو گرفت،من داشتم جیغ میزدم ولی هیچ کس نمیشنوید.
برگشتم دیدم جونگهیون هست.
ا.ت:جونگهیون
ج:ا.ت،بجنب فرار کنیم
دستم و داشت میکشید و که من گفتم
ا.ت:ولم کن،من دیگه هیچ جا بو توی عوضی نمیام
ته*ویو
داشتم میرفتم دنبال ا.ت داخل اتاقش،نزدیک های اتاقش بودم که صدای.
ا.ت رو صحبت کردن بو یک مرد و شنیدم(ته صدای جونگهیون و تابحال نشنیده بود)
ا.ت میگفت نمیخوام باهات بیام.
یهو در و باز کردم رفتم تو دیدم اون پسره جونگهیون هستش.
ا.ت*ویو
یهو تهیونگ اومد داخل اتاق،رفت با حرس سمت جونگهیون و یه مشت بهش زد
جونگهیون افتاده بود روی زمین تهیونگ میخواست بره بیشتر بزنتش رفتم جلوش و گرفتم.
جونگهیون پاشد،و از کمرش اصلحه در اورد و سمت من گرفت.
ج:میکشمت
ا.ت:من چی کار کردم مگه
ته:چیکار مثلا میخوای بکنی عوضی اشغال
ته*ویو
سمت ا.ت گرفت و با هدف و منتظر این بود که شلیک کنه.
اومد فشنگ و بکشه من یهو پریدم جلو
ا.ت*ویو
اومد بهم تیر بزنه تهیونگ وومر جلوی من و تیر به تهیونگ خورد.
در جا افتاد زمین،جونگهیوت کثافت داشت فرار میکرد که گفتم
ا.ت:کثافت پیدات میکنیم
خورده بود به دست تهیونگ زخمش خیلی عمیق بود و داشت خون میومر.
داد زدم
ا.ت:کمک(با داد)
ته:ا.ت نگارن نباش یل زخم کوچیک هستش
ا.ت:اگر اتفاقی سرت بیوفته چی
ته:هیچی نمیشه،یتیکه پارچه بردار و ببندش به بازوم.
ا.ت:بباشه
لباسم پاره کردم و محکم بندمش به بازو هاش
ا.ت:حالا چیکار کنم
ته:به بقیع برو خبر بده
ا.ت:همینجا وایسا الان میام
در اتاق و بوز گذاشتم و رفتم بیرون داد زدم
ا.ت:کمک(داد)
پدر تهیونگ،یعنی جهیونگ تو عمارت بود،گفت
پ ته:ا.ت چیشده(با ترس)
ا.ت:بابا تهیونگ دستش تیر اورده بیاین بالا
پ ته:چی؟
زود اومر بالا رفتیم داخل اتاق.
پ ته:پسرم چت شده،بلندش کنیم زود ببریمش بیمارستان
ته:پدر به بازوم تیر اورده خیلی درد داره ولی چیزیم نمیشه
ا.ت:بریم بابا
پ ته:بریم دخترم،راستی کی بهش زده
ته:داستانش مفصله بعدا یهت میگیم
ا.ت*ویو
رفتیم پایین تهیونگ یه کت و شلوار خیلی قشنگ پوشیده بود.
(همینی که روی عکس فیک هستش کت و شلوار ته هست)
(3 ساعت بعد)
شام خورده بودیم و واسل مهمون ها دسر میاوردن که من یک دقیقه خواستم.
برم داخل اتاقم،وارد اتاقم شدم یکی جلوی دهنم رو گرفت،من داشتم جیغ میزدم ولی هیچ کس نمیشنوید.
برگشتم دیدم جونگهیون هست.
ا.ت:جونگهیون
ج:ا.ت،بجنب فرار کنیم
دستم و داشت میکشید و که من گفتم
ا.ت:ولم کن،من دیگه هیچ جا بو توی عوضی نمیام
ته*ویو
داشتم میرفتم دنبال ا.ت داخل اتاقش،نزدیک های اتاقش بودم که صدای.
ا.ت رو صحبت کردن بو یک مرد و شنیدم(ته صدای جونگهیون و تابحال نشنیده بود)
ا.ت میگفت نمیخوام باهات بیام.
یهو در و باز کردم رفتم تو دیدم اون پسره جونگهیون هستش.
ا.ت*ویو
یهو تهیونگ اومد داخل اتاق،رفت با حرس سمت جونگهیون و یه مشت بهش زد
جونگهیون افتاده بود روی زمین تهیونگ میخواست بره بیشتر بزنتش رفتم جلوش و گرفتم.
جونگهیون پاشد،و از کمرش اصلحه در اورد و سمت من گرفت.
ج:میکشمت
ا.ت:من چی کار کردم مگه
ته:چیکار مثلا میخوای بکنی عوضی اشغال
ته*ویو
سمت ا.ت گرفت و با هدف و منتظر این بود که شلیک کنه.
اومد فشنگ و بکشه من یهو پریدم جلو
ا.ت*ویو
اومد بهم تیر بزنه تهیونگ وومر جلوی من و تیر به تهیونگ خورد.
در جا افتاد زمین،جونگهیوت کثافت داشت فرار میکرد که گفتم
ا.ت:کثافت پیدات میکنیم
خورده بود به دست تهیونگ زخمش خیلی عمیق بود و داشت خون میومر.
داد زدم
ا.ت:کمک(با داد)
ته:ا.ت نگارن نباش یل زخم کوچیک هستش
ا.ت:اگر اتفاقی سرت بیوفته چی
ته:هیچی نمیشه،یتیکه پارچه بردار و ببندش به بازوم.
ا.ت:بباشه
لباسم پاره کردم و محکم بندمش به بازو هاش
ا.ت:حالا چیکار کنم
ته:به بقیع برو خبر بده
ا.ت:همینجا وایسا الان میام
در اتاق و بوز گذاشتم و رفتم بیرون داد زدم
ا.ت:کمک(داد)
پدر تهیونگ،یعنی جهیونگ تو عمارت بود،گفت
پ ته:ا.ت چیشده(با ترس)
ا.ت:بابا تهیونگ دستش تیر اورده بیاین بالا
پ ته:چی؟
زود اومر بالا رفتیم داخل اتاق.
پ ته:پسرم چت شده،بلندش کنیم زود ببریمش بیمارستان
ته:پدر به بازوم تیر اورده خیلی درد داره ولی چیزیم نمیشه
ا.ت:بریم بابا
پ ته:بریم دخترم،راستی کی بهش زده
ته:داستانش مفصله بعدا یهت میگیم
۳.۸k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.