کریسمس از یاد نبردنی
روز کریسمس بود هوا برفی خیابون های یوکوهاما پر از برف همه ی ساختمون های شهر حس و هوای کریسمسی
توی آژانس مافیا هم دعوت شده بودن و جشن سال نو رو باهم گرفته بودن و بهم تبریک میگفتن
و اتسوشی و آکوتاگاوا باهم صمیمی شده بودن انگاری صد سال باهم دوست بودن کلا همه باهم خوش میگذرودن ولی چویا گفت میره بیرون قدم بزنه و دازای پشت سرش رفت
چویا:هوی دراز باکا چرا دنبالم اومدی
دازای:چون انقدر کوتوله میترسیدم دزده دیده بشی اومدم مراقبت باشم
چویا یدونه زد تو سر دازای
چویا:دراز بی قواره یکی باید از تو مراقبت کنه یه وقت خودتو نکشی
دازای:اوه یعنی تو میخوای مراقب من باشی اه امسال میخواستم یه طناب دار با تم کریسمسی درست کنم و خودمو توی این روز عزیز خلاص کنم
چویا:انجام میدادی منم از شرت خلاص میشدم
دازای:یعنی کریسمس برات غمگین نمیشه
چویا:نه اصلا تازه یکی از شاد ترین روزهای زندگی میشه
توی ذهنش:ولی هیچوقت انجامش نده توله گربه دلم برات تنگ میشه
دازای:بدجنس
و این دوتا باهم راه افتادن به سمت پل یوکوهاما وقتی رسیدن
چویا:هویی روانی هیچوقت انجامش ندیی
دازای:چرا خب تو که منو دوست نداری براچی میگی
چویا:اصلا دوست ندارم ولی به خاطر اینکه چون قدیم باهم دوست و همکار بودیم نمی خوام از دستت بدم
دازای:میدونی چی توهم هیچوقت از کنارم نرو چون نمی تونم ببینم کنارم نیستی راستش چویا میخواستم بگم از روزی که دیدمت عاشقت شدم
چویا:تمهه خودت میفهمی چی میگی
دازای:بگو که دوستم داری ولم نمی کنی
دازای دوتا دست چویا رو گرفته و تو چشماش زل زده
چویا هم سرخ شده چون اونم دوستش داشت
چویا:خب راستش حست دو طرفست منم دوست دارم
دازی انگاریی که کل دنیا رو بهش دادن چویا رو بغل کرد و گفت
دازای:دوست دارم هویج کوتوله
چویا:من هویج نیستیم ولی دوست دارم بانداژ حروم کن
و اون دوتا تا آخر عمر کنار هم بودن
خب میدونم تر ازدم اینم تک پارتی کریسمس که قول شو دادم
دوتا پارت بعدی رمان و فردا میزارم
بای بای
توی آژانس مافیا هم دعوت شده بودن و جشن سال نو رو باهم گرفته بودن و بهم تبریک میگفتن
و اتسوشی و آکوتاگاوا باهم صمیمی شده بودن انگاری صد سال باهم دوست بودن کلا همه باهم خوش میگذرودن ولی چویا گفت میره بیرون قدم بزنه و دازای پشت سرش رفت
چویا:هوی دراز باکا چرا دنبالم اومدی
دازای:چون انقدر کوتوله میترسیدم دزده دیده بشی اومدم مراقبت باشم
چویا یدونه زد تو سر دازای
چویا:دراز بی قواره یکی باید از تو مراقبت کنه یه وقت خودتو نکشی
دازای:اوه یعنی تو میخوای مراقب من باشی اه امسال میخواستم یه طناب دار با تم کریسمسی درست کنم و خودمو توی این روز عزیز خلاص کنم
چویا:انجام میدادی منم از شرت خلاص میشدم
دازای:یعنی کریسمس برات غمگین نمیشه
چویا:نه اصلا تازه یکی از شاد ترین روزهای زندگی میشه
توی ذهنش:ولی هیچوقت انجامش نده توله گربه دلم برات تنگ میشه
دازای:بدجنس
و این دوتا باهم راه افتادن به سمت پل یوکوهاما وقتی رسیدن
چویا:هویی روانی هیچوقت انجامش ندیی
دازای:چرا خب تو که منو دوست نداری براچی میگی
چویا:اصلا دوست ندارم ولی به خاطر اینکه چون قدیم باهم دوست و همکار بودیم نمی خوام از دستت بدم
دازای:میدونی چی توهم هیچوقت از کنارم نرو چون نمی تونم ببینم کنارم نیستی راستش چویا میخواستم بگم از روزی که دیدمت عاشقت شدم
چویا:تمهه خودت میفهمی چی میگی
دازای:بگو که دوستم داری ولم نمی کنی
دازای دوتا دست چویا رو گرفته و تو چشماش زل زده
چویا هم سرخ شده چون اونم دوستش داشت
چویا:خب راستش حست دو طرفست منم دوست دارم
دازی انگاریی که کل دنیا رو بهش دادن چویا رو بغل کرد و گفت
دازای:دوست دارم هویج کوتوله
چویا:من هویج نیستیم ولی دوست دارم بانداژ حروم کن
و اون دوتا تا آخر عمر کنار هم بودن
خب میدونم تر ازدم اینم تک پارتی کریسمس که قول شو دادم
دوتا پارت بعدی رمان و فردا میزارم
بای بای
۲۶۵
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.