شاهزاده ی کتاب
#شاهزاده_ی_کتاب
P=19
+ که یهو یونا گفت
< تهیونگ شی میشه بریم بیرون بره منو مامان و خودت لباس ست بخریم
- اومم چرا
< آخهههه یکی از دوستام تولد دعوتم کرد گفت با مامان باباهاتون بیاید
- یونا ولی تو میخوای با خاله هانول بری
( هانول یکی از دوستای هیونه )
< باشهه !
+ صبحونمو خوردم و به تهیونگ گفتم که من میخوام برم خرید اوکی
- اونم گفت باشه ولی مراقب خودت باش
+ صبحونه رو خوردم لباس پوشیدم و رفتم رسیدم تو یه پاساژ که یهو دیدم یه مرد خیلی جذاب داره اونجا لباس میبینه واقعا جذاب بود ولی خب میتونم بگم جذابتش به جذابیت تهیونگ میرسید رفتم پیشش و گفتم
+ سلام
( علامت نامجون &)
& های
+ میگم اومم قیمت این لباس چنده
& یه دختره اومد سمتم که میتونم بگم به زیبایی یه فرشته بود قلبم تند تند میزد و نفسم بالا نمیومد
+ آقا با شمائم
& بله بله خانم میگم نظرتون چیه بیشتر آشنا بشیم
+ اوممممممم اوکی
بریم یه کافه
& بریم
+ رفتیم توی ی کافه نشستیم و شروع به حرف زدن کردیم که یهو گفت
& من امشب قراره به یه بار برم مایل هستید بیاید
+ اوممم نمیدونم بهتون مسیج میدم میگم
& اوکی
+ فقط شمارتونو بدید میتونم بفرستم
& بله ( شمارش
+ خب دیگه خدافظ . قند تو دلم آب شد وذوقققققق میکردم و گفتم که اوکی میرم
& حدود ۱ساعت بعد مسیج داد ساعت چند اونجا باشم
& گفتم 11
+ اوکی
( ساعت 10)
+ لباس قرمزمو پوشیدم که شاین داشت و موهامو حالت دار کردم ریختم جلو و بعد چکمه های بلندمو پوشیدم کیف مشکی شاین دارمم پوشیدم میکاپ کردم
سایه ی مشکی شاین دار رژ قرمز
چرا دوروغ بگم ولی تا حالا بره تهیونگ انقدر ناز نیومدم
+ من آماده ام
اومدم برم که تهیونگ جلوم زاهر شد
+ صلام
- چرا انقدر خوشگل کردی
+ چون قراره با دوستام برم بار هیچ پسریم نیست نمیتونم ببرمت
- اوکی ولی مراقب خودت باش خیلی خوشگل شدی
لباش واقعا خیلی خوب شده بود پس یخورده بوسیدمش
+ دیدی آرایشم خراب شد
- اشکال نداره . خدافظ
+ بای
رفتم سوار ماشین شدم و وقتی وارد شدم .....
شرایط 🍭🍬
۹۰ تایی شدن 🍭🍬
۷ تا لایک 🍭🍬
۴ تا کامنت🍭🍬
P=19
+ که یهو یونا گفت
< تهیونگ شی میشه بریم بیرون بره منو مامان و خودت لباس ست بخریم
- اومم چرا
< آخهههه یکی از دوستام تولد دعوتم کرد گفت با مامان باباهاتون بیاید
- یونا ولی تو میخوای با خاله هانول بری
( هانول یکی از دوستای هیونه )
< باشهه !
+ صبحونمو خوردم و به تهیونگ گفتم که من میخوام برم خرید اوکی
- اونم گفت باشه ولی مراقب خودت باش
+ صبحونه رو خوردم لباس پوشیدم و رفتم رسیدم تو یه پاساژ که یهو دیدم یه مرد خیلی جذاب داره اونجا لباس میبینه واقعا جذاب بود ولی خب میتونم بگم جذابتش به جذابیت تهیونگ میرسید رفتم پیشش و گفتم
+ سلام
( علامت نامجون &)
& های
+ میگم اومم قیمت این لباس چنده
& یه دختره اومد سمتم که میتونم بگم به زیبایی یه فرشته بود قلبم تند تند میزد و نفسم بالا نمیومد
+ آقا با شمائم
& بله بله خانم میگم نظرتون چیه بیشتر آشنا بشیم
+ اوممممممم اوکی
بریم یه کافه
& بریم
+ رفتیم توی ی کافه نشستیم و شروع به حرف زدن کردیم که یهو گفت
& من امشب قراره به یه بار برم مایل هستید بیاید
+ اوممم نمیدونم بهتون مسیج میدم میگم
& اوکی
+ فقط شمارتونو بدید میتونم بفرستم
& بله ( شمارش
+ خب دیگه خدافظ . قند تو دلم آب شد وذوقققققق میکردم و گفتم که اوکی میرم
& حدود ۱ساعت بعد مسیج داد ساعت چند اونجا باشم
& گفتم 11
+ اوکی
( ساعت 10)
+ لباس قرمزمو پوشیدم که شاین داشت و موهامو حالت دار کردم ریختم جلو و بعد چکمه های بلندمو پوشیدم کیف مشکی شاین دارمم پوشیدم میکاپ کردم
سایه ی مشکی شاین دار رژ قرمز
چرا دوروغ بگم ولی تا حالا بره تهیونگ انقدر ناز نیومدم
+ من آماده ام
اومدم برم که تهیونگ جلوم زاهر شد
+ صلام
- چرا انقدر خوشگل کردی
+ چون قراره با دوستام برم بار هیچ پسریم نیست نمیتونم ببرمت
- اوکی ولی مراقب خودت باش خیلی خوشگل شدی
لباش واقعا خیلی خوب شده بود پس یخورده بوسیدمش
+ دیدی آرایشم خراب شد
- اشکال نداره . خدافظ
+ بای
رفتم سوار ماشین شدم و وقتی وارد شدم .....
شرایط 🍭🍬
۹۰ تایی شدن 🍭🍬
۷ تا لایک 🍭🍬
۴ تا کامنت🍭🍬
۵.۳k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.