ارباب ردرین. P³
ارباب ردرین. P³
شوگا : تو حق نداری باهاش اینجوری حرف بزنی
شوگا خیلی عصبانی بود حتی دلش نمیخواست تهیونگ رو ببینه جوری عصبانی بود که از صورتش میبارید بقیه هم فهمیدن برای همین حرفی نزدن (داخل پرانتز برای اینکه نمیرن 😅😂)
تهیونگ : کمتر حرص بخور الان رگات میترکه (با یه خنده ی موزیانه ای گفت)
شوگا گردن تهیونگ رو با یه دست گرفت تا خفش کنه اما یه درد آنی وارد بدنش شد انگار بهش شک وارد کردن درسته اون نباید با یه فرشته در میوفتاد مخصوصا فرشته ی مورد علاقه ی خدا شوگا از درد دستشو محکم گرفت بقیه میخواستن کمکش کنن اما شوگا قدرتشو دور اونا حلقه کرده بود و اون حاله نمیزاشت بیان سمتشون جیمین با دستاش به اون حاله ی عجیب و غریب ضربه زد اما فایده نداشت همه شکه شده بودن که چرا اینا انقد عجیب غریب رفتار میکنن تا اینکه جنی اومد جلو
جنی:شوگا خوبی ؟ (با لرزش صدا و نگرانی )
شوگا : خ.. خ.........خوبم ( با عصابانیت )
ناگهان همه یه دفعه سر جاشون خوشکشون زد شوگا داشت قهقهه میزد سرش پایین بود دستاش و به سمت پایین رها کرد وقتی سرشو بالا آورد چشمای همه گرد شد مردمک چشمای شوگا قرمز بود قرمز قرمز مثل خون حتی قرمز تر درسته اون دقیقاً یه شیطان بود همونطور که یویی گفت همه تو شک و ترس مونده بودن آیا به فرشته برنده میشه یا یه شیطان شوگا قهقهه زدن و تموم کرد و با یه قیافه ی عصبی به سمت تهیونگ اومد
شوگا:بگو چی میخوای حرو/مزاده
شوگا : تو حق نداری باهاش اینجوری حرف بزنی
شوگا خیلی عصبانی بود حتی دلش نمیخواست تهیونگ رو ببینه جوری عصبانی بود که از صورتش میبارید بقیه هم فهمیدن برای همین حرفی نزدن (داخل پرانتز برای اینکه نمیرن 😅😂)
تهیونگ : کمتر حرص بخور الان رگات میترکه (با یه خنده ی موزیانه ای گفت)
شوگا گردن تهیونگ رو با یه دست گرفت تا خفش کنه اما یه درد آنی وارد بدنش شد انگار بهش شک وارد کردن درسته اون نباید با یه فرشته در میوفتاد مخصوصا فرشته ی مورد علاقه ی خدا شوگا از درد دستشو محکم گرفت بقیه میخواستن کمکش کنن اما شوگا قدرتشو دور اونا حلقه کرده بود و اون حاله نمیزاشت بیان سمتشون جیمین با دستاش به اون حاله ی عجیب و غریب ضربه زد اما فایده نداشت همه شکه شده بودن که چرا اینا انقد عجیب غریب رفتار میکنن تا اینکه جنی اومد جلو
جنی:شوگا خوبی ؟ (با لرزش صدا و نگرانی )
شوگا : خ.. خ.........خوبم ( با عصابانیت )
ناگهان همه یه دفعه سر جاشون خوشکشون زد شوگا داشت قهقهه میزد سرش پایین بود دستاش و به سمت پایین رها کرد وقتی سرشو بالا آورد چشمای همه گرد شد مردمک چشمای شوگا قرمز بود قرمز قرمز مثل خون حتی قرمز تر درسته اون دقیقاً یه شیطان بود همونطور که یویی گفت همه تو شک و ترس مونده بودن آیا به فرشته برنده میشه یا یه شیطان شوگا قهقهه زدن و تموم کرد و با یه قیافه ی عصبی به سمت تهیونگ اومد
شوگا:بگو چی میخوای حرو/مزاده
۱.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.