پارت ۹ دست نیافتنی

پارت ۹ دست نیافتنی
ویو ا/ت :
با یونجی باهم به اتاقش رفتیم و نشستیم روی تخت نشستیم که یونجی سر صحبت رو
باز کرد
یونجی: ا/ت ببین اون موقع ( همی اتفاق هارو گف)
ا/ت : یعنی من باعث شدم که جشن تولد تو خراب شد
یونجی : ا/ت چرا این حرف رو میزنی اتفاقا بهترین تولد برام بود
ا/ت : واقعا میگی یونجی
یونجی : اره ا/ت حالا برو استراحت کن که تهیونگ میاد اینجا یکم بمونه
ا/ت: پس حالا که من باعث اتفاقات شدم میخوام برات جبرانش کنم چطوره باهم سریالی که تو دوست داری رو ببینیم و بعد از اینکه تهیونگ اومد با هم بریم خرید خوبه البته اگه موافق باشی
یونجی: ا/ت تو که میدونی من هر کاری که تو باهام باشی چقدر موافقم
ا/ت : پس من میرم یه چیزی بیارم پای سریال بخوریم تو هم سریال رو انتخاب کن
یونجی : باش
پایان ویو
ویو ادمین گلتون (😂 چه اعتماد به نفسی دارم 😂🚶🏻‍♀️)

یونجی به سمت لپتاپ رفت و روشنش کرد و منتظر ا/ت موند ..........................
ا/ت به سمت اتاقش رفت و لباس رو عوض کرد و مستقیم به آشپزخونه رفت و دو تا رامن برای خودش و یونجی درست کرد و یه عالمه خوراکی برای خودش و یونجی برد و کمی بعد سریال مورد نظرشون رو انتخاب کردن و باهم سریال رو تماشا کردن