𝐩𝐭:𝟐𝟖𝐌𝐲 𝐀𝐧𝐠𝐢𝐥 𝐌𝐨𝐜𝐡𝐢𝐲
جیمین ویو:
داشتیم میدیدیم که ا.ت سرشو روی شونم گذاشته بود...کیوت خوابش برده بود...تلویزیون رو خاموش کردم و براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق و روی تخت گذاشتم و کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم خوابیدم...
صبح با نور خورشید بیدار شدم و دیدم اوت هنوز خوابه..انقدر کیوت بود دلم میخواست فشارش بدم...هنوز باورم نمیشه باهم ازدواج کردیم:,)
آروم بلند شدم گوشیم رو برداشتم..ساعت 7 صبح بود..رفتم وسایل هامون رو جمع کردم و خونه رو مرتب کردم که ا.ت از تو اتاق صدام کرد..
ا.ت:جیمینااا کجایی؟
جیمین:تو سالن ام وسایلا رو جمع کردم برو دستشویی زود بریم خونه تا بقیه بیدار نشدن صبحونه رو اونجا درست کنیم
ا.ت:اووو چه شوهر با فکر و مهربونی دارمم
جیمین:حییحییییـ
بعد از 30 مین رسیدیم خونه و وسایل هامون رو توی اتاقمون گذاشتیم..
الان هممون یه اتاق زوجی داریم و اون یکی اتاقمون برای کار یا لباس پوشیدنمونه هیچ کدوممون با اینکه هممون تا آخر زندگیمون تو یه خونه باشیم مشکل نداریم چون نمیتونیم از هم جدا شیمㅋㅋㅋ
بچها بیدار شدن و اومدن طرف آشپزخونه
تهیونگ:عه ا.ت شی، جیمین هیونگ اومدین؟ *خمیازه
ا.ت:آیا ما اینجا مجسمه ایم؟*-*
تهیونگ:نه
ا.ت:خوبه
جیمین:تهیونگ شی برو بقیه رو بیدار کن بیاین صبحونه بخوریم
تهیونگ:اکی هیونگ
ا.ت ویو:
تهیونگ رفت توی راهروی اتاقا و من مشغول شدم به خورد کردن هویج و کاهو تا ناهار رو الان درست کنم تا بریم توی حیاط بخوریم
داشتم با چاقو تند تند خیارا رو خورد میکردم که دستای ورزیده ی جیمین رو دور کمرم حس کردم
صورتشو نزدیک گوشم کرد
جیمین:مراقب دستای کوچولوت باش بیبی
لاله ی گوشمو بوسید و آروم خندیدم
جیمین رفت طرف میز غذاخوری که تو آشپزخونه بود و ظرفا رو چید و نشست
بقیه هم اومدنو نشستن جونگکوک خواست کنار جیمین بشینه که جیمین دستشو رو صندلی گذاشت
جیمین:اینجا نه
جونگکوک:خب مگه اینجا جای کیههه
جیمین:جای ا.تست...تا دا.گیت نکردم و همین پایه ی صندلیو نکردم تو.ت بشین پیش زنت*لبخند ملیح
جونگکوک:چشم *زیر لب* زن و شوهری هردوشون وحشی ان..
جیمین:چیزی گفتی؟
جونگکوک:ن..نه هیونگ غذاتو بخور*لبخند ضایع
غذا رو آوردم روی میز و نشستم پیش جیمین و لپشو بوسیدم
ا.ت:خب شروع کنین بخورین~~
پرش زمانی ساعت 11:
ا.ت:بچها میخوایم ناهار رو توی حیاط بخوریم من و میسو و لیا غذا رو آماده میکنیم شما هم برین حیاط رو تمیز کنین و جا رو درست کنین اوکی؟
تهیونگ:نمیشه من بخوابم
ا.ت:دلت کتک میخواد؟
تهیونگ:من گ.وه بخورم! کی میره میخوابه این وقت صب؟اصلا اشتباهه..
(منی که ساعت 1 بیدار شدم:>)
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟔
_______________
امیدوارم خوشتون اومده باشه~~حیحی
داشتیم میدیدیم که ا.ت سرشو روی شونم گذاشته بود...کیوت خوابش برده بود...تلویزیون رو خاموش کردم و براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق و روی تخت گذاشتم و کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم خوابیدم...
صبح با نور خورشید بیدار شدم و دیدم اوت هنوز خوابه..انقدر کیوت بود دلم میخواست فشارش بدم...هنوز باورم نمیشه باهم ازدواج کردیم:,)
آروم بلند شدم گوشیم رو برداشتم..ساعت 7 صبح بود..رفتم وسایل هامون رو جمع کردم و خونه رو مرتب کردم که ا.ت از تو اتاق صدام کرد..
ا.ت:جیمینااا کجایی؟
جیمین:تو سالن ام وسایلا رو جمع کردم برو دستشویی زود بریم خونه تا بقیه بیدار نشدن صبحونه رو اونجا درست کنیم
ا.ت:اووو چه شوهر با فکر و مهربونی دارمم
جیمین:حییحییییـ
بعد از 30 مین رسیدیم خونه و وسایل هامون رو توی اتاقمون گذاشتیم..
الان هممون یه اتاق زوجی داریم و اون یکی اتاقمون برای کار یا لباس پوشیدنمونه هیچ کدوممون با اینکه هممون تا آخر زندگیمون تو یه خونه باشیم مشکل نداریم چون نمیتونیم از هم جدا شیمㅋㅋㅋ
بچها بیدار شدن و اومدن طرف آشپزخونه
تهیونگ:عه ا.ت شی، جیمین هیونگ اومدین؟ *خمیازه
ا.ت:آیا ما اینجا مجسمه ایم؟*-*
تهیونگ:نه
ا.ت:خوبه
جیمین:تهیونگ شی برو بقیه رو بیدار کن بیاین صبحونه بخوریم
تهیونگ:اکی هیونگ
ا.ت ویو:
تهیونگ رفت توی راهروی اتاقا و من مشغول شدم به خورد کردن هویج و کاهو تا ناهار رو الان درست کنم تا بریم توی حیاط بخوریم
داشتم با چاقو تند تند خیارا رو خورد میکردم که دستای ورزیده ی جیمین رو دور کمرم حس کردم
صورتشو نزدیک گوشم کرد
جیمین:مراقب دستای کوچولوت باش بیبی
لاله ی گوشمو بوسید و آروم خندیدم
جیمین رفت طرف میز غذاخوری که تو آشپزخونه بود و ظرفا رو چید و نشست
بقیه هم اومدنو نشستن جونگکوک خواست کنار جیمین بشینه که جیمین دستشو رو صندلی گذاشت
جیمین:اینجا نه
جونگکوک:خب مگه اینجا جای کیههه
جیمین:جای ا.تست...تا دا.گیت نکردم و همین پایه ی صندلیو نکردم تو.ت بشین پیش زنت*لبخند ملیح
جونگکوک:چشم *زیر لب* زن و شوهری هردوشون وحشی ان..
جیمین:چیزی گفتی؟
جونگکوک:ن..نه هیونگ غذاتو بخور*لبخند ضایع
غذا رو آوردم روی میز و نشستم پیش جیمین و لپشو بوسیدم
ا.ت:خب شروع کنین بخورین~~
پرش زمانی ساعت 11:
ا.ت:بچها میخوایم ناهار رو توی حیاط بخوریم من و میسو و لیا غذا رو آماده میکنیم شما هم برین حیاط رو تمیز کنین و جا رو درست کنین اوکی؟
تهیونگ:نمیشه من بخوابم
ا.ت:دلت کتک میخواد؟
تهیونگ:من گ.وه بخورم! کی میره میخوابه این وقت صب؟اصلا اشتباهه..
(منی که ساعت 1 بیدار شدم:>)
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟔
_______________
امیدوارم خوشتون اومده باشه~~حیحی
۷.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.