پارت داریممم
به تعداد اشک هایمان میخندیم
ارسلان
بچه ها هرچی تو یخچال پیدا کردن خالی کردن رومون بو ع.ن گرفته بودیم حالم از خودم بهم میخورد.
توی اتاقم رفتم و بعد برداشتن لباس خودم و تو حموم انداختم.
بعد تقریباً یک ساعت از حموم بیرون اومدم و لباس هام رو پوشیدم و جلوی میز توالت موهام رو شونه کردم ولی سشوار نگشیدم و این باعث فر شدن موهام شد.یکم ادکلن به خودم زدم و رفتم بیش بچه ها.
کنار محی جا گرفتم و زیر گوشش گفتم
(من)دیا کو
(محشاد)لباس بهش دادم بره حموم.
(من)اها کار خوبی کردی
(محشاد)میدونم
چش قری بهش رفتم که صدای دیانا از پشت به گوش میرسید.
(دیانا)خدا بگم چیکارتون نکنه
سرم رو چرخوندم و نگاش کردم موهاش فر شده بود و ازش آب میچکید.
نگاه دقیقی به صورتش کردم بدون آرایش بود و واقعا از وقتای که آرایش میگرد خوشگل تر.
نگاهش بهم خورد و اول به چشم نگاه کرد و بعد چشاش به سمت موهام گشیده شد و چشاش برقی زد.
یادم اون موقع ها هم از موهای فر خوشش میومد و همیشه بهم میگفت موهام رو فر کنم.
نگاه ازم گرفت چون رو مبل ها دیگه جا نبود خودش رو روی پای پانیذ انداخت که صدای پانیذ بلند شد.
(پانیذ)پاش و ببینم گوساله استخون هات سوراخم کرد.
دیانا از رو پاش بند شد و لبخند خبیثی به محشاد زد.
محشاد چشاش رو ریز کرد و بهش نگاه کرد دیانا سری اومد تا جاش بشینه ولی محشاد بلند شد و روی پای محراب نشست.
و دیانا بغل دست من جا گرفت.
نگاهم رو از دیانا گرفتم و به محشاد دوختم وقتی دیدم نمیفهمه چش قری بهش رفتم که خندی کرد و از روی پای محراب بلند شد و بعد چند دقیقه با یک سندلی کنار محراب جا گرفت.
هوم اینجوری بهتر بود.
(عسل)خوب حالا چیکار کنیم؟
(رضا)بریم بخوابیم دیگه عزیزم ساعت ۳نصفه شبه
(محمد)داداش ۳نیست و۲:۳۰بعدشم یه روز اومدیم پیش هم باشیم نیومدیم بخوابیم که
(پانیذ)بنازم آدم عاقل.
عسل با دست خاک بر سری به رضا اشاره کرد که دیانا گفت
(دیانا)آره بیاید فیلم ببینیم.
(من)آره فیلم ترسناک خوبه
صدای اعتراض دخترا بلند شد ولی پسر ها اوکی دادن.
(محشاد)اع محراب میدونی میترسم ها
(محراب)مشکلی نیست عزیزم ترسیدی بیا بغل خودم.
بعد کلی اصرار ما پسرا دخترا قبول کردن که فیلم ترسناک ببینیم.
من فیلم (مرگ دوقلو ها)رو پلی کردم و محشاد محراب هم رفتن تا خوراکی بیارن بخوریم.
پارت_۲۵
ارسلان
بچه ها هرچی تو یخچال پیدا کردن خالی کردن رومون بو ع.ن گرفته بودیم حالم از خودم بهم میخورد.
توی اتاقم رفتم و بعد برداشتن لباس خودم و تو حموم انداختم.
بعد تقریباً یک ساعت از حموم بیرون اومدم و لباس هام رو پوشیدم و جلوی میز توالت موهام رو شونه کردم ولی سشوار نگشیدم و این باعث فر شدن موهام شد.یکم ادکلن به خودم زدم و رفتم بیش بچه ها.
کنار محی جا گرفتم و زیر گوشش گفتم
(من)دیا کو
(محشاد)لباس بهش دادم بره حموم.
(من)اها کار خوبی کردی
(محشاد)میدونم
چش قری بهش رفتم که صدای دیانا از پشت به گوش میرسید.
(دیانا)خدا بگم چیکارتون نکنه
سرم رو چرخوندم و نگاش کردم موهاش فر شده بود و ازش آب میچکید.
نگاه دقیقی به صورتش کردم بدون آرایش بود و واقعا از وقتای که آرایش میگرد خوشگل تر.
نگاهش بهم خورد و اول به چشم نگاه کرد و بعد چشاش به سمت موهام گشیده شد و چشاش برقی زد.
یادم اون موقع ها هم از موهای فر خوشش میومد و همیشه بهم میگفت موهام رو فر کنم.
نگاه ازم گرفت چون رو مبل ها دیگه جا نبود خودش رو روی پای پانیذ انداخت که صدای پانیذ بلند شد.
(پانیذ)پاش و ببینم گوساله استخون هات سوراخم کرد.
دیانا از رو پاش بند شد و لبخند خبیثی به محشاد زد.
محشاد چشاش رو ریز کرد و بهش نگاه کرد دیانا سری اومد تا جاش بشینه ولی محشاد بلند شد و روی پای محراب نشست.
و دیانا بغل دست من جا گرفت.
نگاهم رو از دیانا گرفتم و به محشاد دوختم وقتی دیدم نمیفهمه چش قری بهش رفتم که خندی کرد و از روی پای محراب بلند شد و بعد چند دقیقه با یک سندلی کنار محراب جا گرفت.
هوم اینجوری بهتر بود.
(عسل)خوب حالا چیکار کنیم؟
(رضا)بریم بخوابیم دیگه عزیزم ساعت ۳نصفه شبه
(محمد)داداش ۳نیست و۲:۳۰بعدشم یه روز اومدیم پیش هم باشیم نیومدیم بخوابیم که
(پانیذ)بنازم آدم عاقل.
عسل با دست خاک بر سری به رضا اشاره کرد که دیانا گفت
(دیانا)آره بیاید فیلم ببینیم.
(من)آره فیلم ترسناک خوبه
صدای اعتراض دخترا بلند شد ولی پسر ها اوکی دادن.
(محشاد)اع محراب میدونی میترسم ها
(محراب)مشکلی نیست عزیزم ترسیدی بیا بغل خودم.
بعد کلی اصرار ما پسرا دخترا قبول کردن که فیلم ترسناک ببینیم.
من فیلم (مرگ دوقلو ها)رو پلی کردم و محشاد محراب هم رفتن تا خوراکی بیارن بخوریم.
پارت_۲۵
۵.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.