24 Part
وقتی راننده رفت، بلند شدم. باید برم پیش پزشک زنان. دو طبقه پایین تر بود. با آسانسور رفتم. کسی اونجا نبود. رفتم پیش منشیش.
ا/ت: ببخشید میتونم برم داخل؟ بدون نوبت؟
منشی: همونطور که میبینی کسی نیست. آره میتونی بری داخل.
...
در زدم.
پزشک: بفرمایید داخل.
ا/ت: خیلی عجیب بود بدون نوبت گرفتن تونستم بیام.
پزشک: امروز به کسی نوبت نداده بودم. همینجوری اومدم که هرکسی خواست بیاد پیشم.
ا/ت: آهان.
پزشک: خب دراز بکش.
کفشام رو دراوردم و روی تخت دراز کشیدم توی این مدت، دکتر یه دستکش دستش کرد و اومد پیشم.
یکم معاینه کرد.
پزشک: حامله ای؟
ا/ت: درسته
یه چیزی مالید به ناحیه شکم به پایینم و یه چیزی رو به طور دایره ای وار میچرخوند. از روی دستگاهی که سمت چپم بود داشت بچه رو میدید.
پزشک: تازه دو ماهش شده. هفته چندم بود فهمیدی بارداری؟
ا/ت: دیروز
پزشک: آهان
ا/ت: راستش میخوام سقطش کنم.
پزشک: چرا؟ یه روز هم نگذشته و تصمیم گرفتی؟
ا/ت: من هنوز آمادگیشو ندارم.
پزشک: خب واسه هفته آینده بهت وقت میدم.
ا/ت: ممنون
رفتم بیرون از بیمارستان. داخل یه کافه. نشستم و شیک سفارش دادم. از قبل نودل خریده بودم تا باهاش بخورم. شروع کردم به خوردن. عجیبه که علایمی نداشتم تا الان. شایدم باید خوشحال باشم. حالت تهوع و این چیزا. راحتم از دستشون. تا یه هفته دیگه هم که کلا راحت میشم.
بعد از اینکه خوردم، روی صندلی نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم. حالت تهوع گرفتم. رفتم دستشویی و بالا اوردم. اه.
...
لایک
❤️
ا/ت: ببخشید میتونم برم داخل؟ بدون نوبت؟
منشی: همونطور که میبینی کسی نیست. آره میتونی بری داخل.
...
در زدم.
پزشک: بفرمایید داخل.
ا/ت: خیلی عجیب بود بدون نوبت گرفتن تونستم بیام.
پزشک: امروز به کسی نوبت نداده بودم. همینجوری اومدم که هرکسی خواست بیاد پیشم.
ا/ت: آهان.
پزشک: خب دراز بکش.
کفشام رو دراوردم و روی تخت دراز کشیدم توی این مدت، دکتر یه دستکش دستش کرد و اومد پیشم.
یکم معاینه کرد.
پزشک: حامله ای؟
ا/ت: درسته
یه چیزی مالید به ناحیه شکم به پایینم و یه چیزی رو به طور دایره ای وار میچرخوند. از روی دستگاهی که سمت چپم بود داشت بچه رو میدید.
پزشک: تازه دو ماهش شده. هفته چندم بود فهمیدی بارداری؟
ا/ت: دیروز
پزشک: آهان
ا/ت: راستش میخوام سقطش کنم.
پزشک: چرا؟ یه روز هم نگذشته و تصمیم گرفتی؟
ا/ت: من هنوز آمادگیشو ندارم.
پزشک: خب واسه هفته آینده بهت وقت میدم.
ا/ت: ممنون
رفتم بیرون از بیمارستان. داخل یه کافه. نشستم و شیک سفارش دادم. از قبل نودل خریده بودم تا باهاش بخورم. شروع کردم به خوردن. عجیبه که علایمی نداشتم تا الان. شایدم باید خوشحال باشم. حالت تهوع و این چیزا. راحتم از دستشون. تا یه هفته دیگه هم که کلا راحت میشم.
بعد از اینکه خوردم، روی صندلی نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم. حالت تهوع گرفتم. رفتم دستشویی و بالا اوردم. اه.
...
لایک
❤️
۱۵.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.