Part 17
Part 17
ویو جیمین
یونگی با کاری که کرد هنگ کردم واتت اون..اون رونم و گرفت و گذاشت رو پهلوی خودش
جیمین:یون.گی هق چی.کار هق می.کنی؟
یونگی:ساکت موقعی که باهم بودیم وقتی رونت و میزاشتم رو پهلوم راحت تر میخوابیدی
جیمین:چ.را یا.دت موند؟فین فین*خیلی آروم*
یونگی:چون یادم موند بگیر بخواب
یونگی دستش و روی رونم حرکت میداد حس خوبی بود خیلی دلم میخواست ببوسمش ولی میترسیدم ات و هوسوک بفهمن واسه ما بد بشه
یونگی:چرا نگاهت رو لبمه؟*چشم هاش بسته بود*
جیمین:چ.جوری فه.میدی؟
یونگی:ولش کن
چند دقیقه اصلا حرف نزدیم که یهو یونگی گفت
یونگی:جیمین تو موقعی که گفتن باید تو یه اتاق باشیم گریه کردی؟
جیمین:آ.ره خی.لی هم گریه کردم فین فین چون با اون همه خاطره های خوبی که باهم داشتیم دیگه تموم شد وقتی با اون همه خاطره های خوب باهم تو یه اتاق باشیم عذاب اوره فین
یونگی:میدونم چقدر شخته ولی باید تحمل کنی
جیمین:با...
یهو یونگی لبش و گذاشت رو لبم چشم هام و بستم آروم لبش و تکون میداد همراهیش کردم بعد ۱۰ مین جدا شدیم تو چشم هاش نگاه کردم
یونگی:ببخشید نمیتونستم تحمل کنم حالت خیلی خوب نبود
بغلش کردم و سرم و بردم تو گردنش اونم بغلم کرد
جیمین:اشکال نداره حالا میشه این جو سنگین و عوض کنی؟*با خنده*
یونگی هم خندید و رو تخت نشست
یونگی:نظرت چیه فیلم ببینیم اگه خوابت نمیاد
جیمین:آره ببینیم
رو تخت نشستم و یونگی یه فیلم گذاشت ژانرش و به من نگفت ولی وسط هاش بودیم که یهو یه چیز ترسناک اومد رو صفحه
جیمین:اااا*جیغ*
یونگی بلند خندید یکی زدم پس کلش دستش و گذاشت رو گردنش و خندش بیشتر شد
یونگی:واییییی باید قیافت و میدیدی خیلی سم بود واییی*با خنده*
جیمین:کوفت درد بی درمون*با خنده و اخم*
یونگی:باشه نمیخندم
ادامه فیلم و باهم دیدیم که ساعت ۲ شد و رفتیم خوابیدیم
پرش زمانی به چهار ماه بعد
مطب دکتر زنان
ویو ات
ما تازه ۱ هفته از تور برگشتیم جیمین و یونگی باهم کنار اومدن ما بچه ها هم همینطور ولی...کوک و تهیونگ
اونا بهم زدن و کوک حالش خوب نبود تهیونگ نشون نمیداد ولی میدونستم داغون بود قرار شد کوک پیش من و یونگی زندگی کنه امروز همراه ما اومد ما میخواستیم جشن تعیین جنسیت بگیریم برای همین کوک قرار شد جنسیت و ببینه رفتیم تو و کوک هم همراهمون اومد
دکتر:سلام خوش اومدید
۳ نفره:سلام مرسی
دکتر:خوب خانم کیم بفرمایید دراز بکشید
ات:ببخشید جنسیت و به من و آقای مین نگین ما رفتیم بیرون به آقای جئون بگین
دکتر:باشه
لباسم و دادم بالا و دکتر یه مایعی ریخت رو شکمم حرکت داد
دکتر:خوب جنسیت و فهمیدم شماها برین بیرون من بگم
یونگی و ات:چشم
منو یونگی رفتیم بیرون بعد چن دقیقه کوک اومد و رفتیم خونه و.....ادامه دارد
لایک:۱۰
کامنت:۲۰
دوستون دارم بابای
ویو جیمین
یونگی با کاری که کرد هنگ کردم واتت اون..اون رونم و گرفت و گذاشت رو پهلوی خودش
جیمین:یون.گی هق چی.کار هق می.کنی؟
یونگی:ساکت موقعی که باهم بودیم وقتی رونت و میزاشتم رو پهلوم راحت تر میخوابیدی
جیمین:چ.را یا.دت موند؟فین فین*خیلی آروم*
یونگی:چون یادم موند بگیر بخواب
یونگی دستش و روی رونم حرکت میداد حس خوبی بود خیلی دلم میخواست ببوسمش ولی میترسیدم ات و هوسوک بفهمن واسه ما بد بشه
یونگی:چرا نگاهت رو لبمه؟*چشم هاش بسته بود*
جیمین:چ.جوری فه.میدی؟
یونگی:ولش کن
چند دقیقه اصلا حرف نزدیم که یهو یونگی گفت
یونگی:جیمین تو موقعی که گفتن باید تو یه اتاق باشیم گریه کردی؟
جیمین:آ.ره خی.لی هم گریه کردم فین فین چون با اون همه خاطره های خوبی که باهم داشتیم دیگه تموم شد وقتی با اون همه خاطره های خوب باهم تو یه اتاق باشیم عذاب اوره فین
یونگی:میدونم چقدر شخته ولی باید تحمل کنی
جیمین:با...
یهو یونگی لبش و گذاشت رو لبم چشم هام و بستم آروم لبش و تکون میداد همراهیش کردم بعد ۱۰ مین جدا شدیم تو چشم هاش نگاه کردم
یونگی:ببخشید نمیتونستم تحمل کنم حالت خیلی خوب نبود
بغلش کردم و سرم و بردم تو گردنش اونم بغلم کرد
جیمین:اشکال نداره حالا میشه این جو سنگین و عوض کنی؟*با خنده*
یونگی هم خندید و رو تخت نشست
یونگی:نظرت چیه فیلم ببینیم اگه خوابت نمیاد
جیمین:آره ببینیم
رو تخت نشستم و یونگی یه فیلم گذاشت ژانرش و به من نگفت ولی وسط هاش بودیم که یهو یه چیز ترسناک اومد رو صفحه
جیمین:اااا*جیغ*
یونگی بلند خندید یکی زدم پس کلش دستش و گذاشت رو گردنش و خندش بیشتر شد
یونگی:واییییی باید قیافت و میدیدی خیلی سم بود واییی*با خنده*
جیمین:کوفت درد بی درمون*با خنده و اخم*
یونگی:باشه نمیخندم
ادامه فیلم و باهم دیدیم که ساعت ۲ شد و رفتیم خوابیدیم
پرش زمانی به چهار ماه بعد
مطب دکتر زنان
ویو ات
ما تازه ۱ هفته از تور برگشتیم جیمین و یونگی باهم کنار اومدن ما بچه ها هم همینطور ولی...کوک و تهیونگ
اونا بهم زدن و کوک حالش خوب نبود تهیونگ نشون نمیداد ولی میدونستم داغون بود قرار شد کوک پیش من و یونگی زندگی کنه امروز همراه ما اومد ما میخواستیم جشن تعیین جنسیت بگیریم برای همین کوک قرار شد جنسیت و ببینه رفتیم تو و کوک هم همراهمون اومد
دکتر:سلام خوش اومدید
۳ نفره:سلام مرسی
دکتر:خوب خانم کیم بفرمایید دراز بکشید
ات:ببخشید جنسیت و به من و آقای مین نگین ما رفتیم بیرون به آقای جئون بگین
دکتر:باشه
لباسم و دادم بالا و دکتر یه مایعی ریخت رو شکمم حرکت داد
دکتر:خوب جنسیت و فهمیدم شماها برین بیرون من بگم
یونگی و ات:چشم
منو یونگی رفتیم بیرون بعد چن دقیقه کوک اومد و رفتیم خونه و.....ادامه دارد
لایک:۱۰
کامنت:۲۰
دوستون دارم بابای
۶.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.