یادمه حاج عمو میگفت کشیدن داریم تا کشیدن، حسرت کشیدن،درد
یادمه حاج عمو میگفت کشیدن داریم تا کشیدن، حسرت کشیدن،درد کشیدن،
لاکردار یه چیزی گفت دل هیبت به این بزرگی لرزید چه برسه به بی بی ،
گفت:ناز کشیدن دلِ خانوم!
بعدش از اون پوزخندای جذابش میزدو زل میزد به دوردست ها
یادمه منو مینشوند کنارش بهمنِ سفید رنگشو با فندکه چوبیش روشن میکرد و بدون اینکه حرفی بزنه پِکای عمیق میزد هرکی نمیدونست فکر میکرد همه رغبتای دنیا رو دوششه ، ولی اون بی بی رو داشت دردی نداشت
یه روز که به قول این بزرگترا جونمون به لبمون رسید کنار حاج عمو نشستیم یه بهمن روشن کردیم بدون اینکه فکر کنیم هی آقا پسر اینی که کنارش نشستی حاج عموعه،همونی که اسمشم لرزه به تن میندازه
چه جسارتی!
پکای عمیق میزدم بعضی وقتا دودارو قورت میدادم تا لامصبی که گلوی مارو گرفتی بره پایین ،نمیرفت که هیچ لامذهب از چشامونم میزد بیرون
حاج عمو همونطور که سیگارشو بین انگشتای پینه زدش گرفته بود گفت:چی میکشی؟
فهمیدم منظور جنابِ آقا سیگار نبود!
ولی گفتم:بهمن میکشم،از نوع دردش
چقد بگیم میگذره هی نگذره بشینیم چشم ببندیم بگیم عمو بیخیالی طی کن میگذره ،فصلا عوض میشه دردا عوض نمیشه دردا عوض نمیشه هر روز رو بارش میاد
بازار آدم بدا مشتری زیاد داره به ما ساده ها که میرسه استغرالله!
صورتمو گرفتم سمت آسمونو یکی از انگشتماو بین شقیقه هام کشیدن و گفتم:آخه دِ قربونت برم خدا
بین این همه اِنس و جن مارو اصلا بین مخلوقاتت حساب میکنی؟
گله نمیکنم محضرت،نوکرتم هستیم
ولی ما که چیز زیادی نکردیم جز یه بنده که کنارش بندگیتو کنیم!
خودت به بزرگیه خودت شاهدی کمرم شکسته نمیکشه دیگه زیاد بکشم بار این زندگیو به دوش..
سیگاربعدیو روشن کردم یه بنده خواستیمو نرسیدیم نشد مثل حاج عمو و بی بی بشینیم زیر یه سقف و زل بزنیم به صورتشو بگیم :نازتم خریدارم خانوم پاشو یه چایی دارچین دم کن خستگیمون در ره
دِ آخه قربونت برم هیبتمون انقد ناچیزه نمیبینی مارو؟
برگشتم سمت حاج عمو که دیدم تا پهنای صورت داره اشک میریزه ،
گفت: شیرپسرم که باشی یه روز زیر یه سقف کم میاری
بکِش!
بهمن هوای سرد میچسبه،بکش!
لاکردار یه چیزی گفت دل هیبت به این بزرگی لرزید چه برسه به بی بی ،
گفت:ناز کشیدن دلِ خانوم!
بعدش از اون پوزخندای جذابش میزدو زل میزد به دوردست ها
یادمه منو مینشوند کنارش بهمنِ سفید رنگشو با فندکه چوبیش روشن میکرد و بدون اینکه حرفی بزنه پِکای عمیق میزد هرکی نمیدونست فکر میکرد همه رغبتای دنیا رو دوششه ، ولی اون بی بی رو داشت دردی نداشت
یه روز که به قول این بزرگترا جونمون به لبمون رسید کنار حاج عمو نشستیم یه بهمن روشن کردیم بدون اینکه فکر کنیم هی آقا پسر اینی که کنارش نشستی حاج عموعه،همونی که اسمشم لرزه به تن میندازه
چه جسارتی!
پکای عمیق میزدم بعضی وقتا دودارو قورت میدادم تا لامصبی که گلوی مارو گرفتی بره پایین ،نمیرفت که هیچ لامذهب از چشامونم میزد بیرون
حاج عمو همونطور که سیگارشو بین انگشتای پینه زدش گرفته بود گفت:چی میکشی؟
فهمیدم منظور جنابِ آقا سیگار نبود!
ولی گفتم:بهمن میکشم،از نوع دردش
چقد بگیم میگذره هی نگذره بشینیم چشم ببندیم بگیم عمو بیخیالی طی کن میگذره ،فصلا عوض میشه دردا عوض نمیشه دردا عوض نمیشه هر روز رو بارش میاد
بازار آدم بدا مشتری زیاد داره به ما ساده ها که میرسه استغرالله!
صورتمو گرفتم سمت آسمونو یکی از انگشتماو بین شقیقه هام کشیدن و گفتم:آخه دِ قربونت برم خدا
بین این همه اِنس و جن مارو اصلا بین مخلوقاتت حساب میکنی؟
گله نمیکنم محضرت،نوکرتم هستیم
ولی ما که چیز زیادی نکردیم جز یه بنده که کنارش بندگیتو کنیم!
خودت به بزرگیه خودت شاهدی کمرم شکسته نمیکشه دیگه زیاد بکشم بار این زندگیو به دوش..
سیگاربعدیو روشن کردم یه بنده خواستیمو نرسیدیم نشد مثل حاج عمو و بی بی بشینیم زیر یه سقف و زل بزنیم به صورتشو بگیم :نازتم خریدارم خانوم پاشو یه چایی دارچین دم کن خستگیمون در ره
دِ آخه قربونت برم هیبتمون انقد ناچیزه نمیبینی مارو؟
برگشتم سمت حاج عمو که دیدم تا پهنای صورت داره اشک میریزه ،
گفت: شیرپسرم که باشی یه روز زیر یه سقف کم میاری
بکِش!
بهمن هوای سرد میچسبه،بکش!
۸.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.