فیک شیرینی کوچولوی من پارت ۷
از زبان راوی
صبح که شد رانپو مثل همیشه منتظر هیناتا بود ولی هیناتا نیومد ، رانپو رفت تو دفتر فوکوزاوا که ازش بپرسه هیناتا کجاست که دید هیناتا داره با فوکوزاوا حرف میزنه . هیناتا : به نظرتون کروات و اینجور چیز ها دوست داره ؟ ( خوب چیکار کنم من از کجا بدونم پسرا چی برای کادو گرفتن دوست دارن حالا رانپو هم که جای خود داره 😂 ) رانپو : هیناتا ؟ اینجایی ؟ داشتم نگرانت میشدم 😊 رانپو اومد و هیناتا رو بغل کرد . هیناتا با سرخی : رانپو کون ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ چ چقدر از صحبت هامون رو شنیدی ؟ 😳 رانپو : تقریبا یکی دو کلمه 😊 هیناتا یک نفس عمیق کشید و بعد با رانپو رفت نشست سر میزش . * پرش زمانی به عصر *
از زبان رانپو
دیگه ساعت ۵ عصره امروز برای ولنتاین قراره به یه مهمونی بریم ، یعنی رئیس اینطوری گفت ( ناراحت نباش عزیزم اگه دوست نداری من به جات میرم 😐 ) دلم می خواد برای هیناتا یه چیزی بگیرم ولی نمیدونم از چی خوشش میاد درد و نفرین 😔 صدای چی بود ؟ 😐 * تق تق * رفتم در رو باز کردم ، هیناتا بود ! حالا باید بهش چی بگم !؟ من : س سلام 😳 هیناتا : یو رانپو کون ؟ برای مهمونی بزرگ آماده ای ؟ 😊 خیلی ریلکسه ! انگار نه انگار که قراره امروز به یکی کادو بده ، یعنی اون از کی خوشش میاد ؟ اینش برام مهم نیست فقط امیدوارم حسی که بهش دارم یک طرفه نباشه . من : آره الان میام 😅 رفتم لباسم رو عوض کردم و به طبقه ای که آژانس اونجا بود رفتیم . رئیس یک ماشین گرفته بود و هممون با اون تا مهمونی رفتیم ، شبیه همون وانته بود . وقتی رسیدیم و پیاده شدیم ، در اونجا رو که باز کردیم هیناتا دستم رو گرفت و گفت : اینجا که مهمونی نیست قشنگ یه پارتی درست و حسابیه درست نمیگم رانپو کون ؟ 😊😂☺️ بعدش هم بازم از اون خنده های بانمکش ، خیلی کیوته ! * یک ساعت بعد *
از زبان هیناتا
رانپو رو دیدم که اومد سمتم و یه جعبه ی کوچیک پشتشه . یکی از دستام رو گرفت. گفت : می تونم یه چند لحظه وقتت رو بگیرم ؟ 😁 من : باشه ولی چیکارم داری ؟ رانپو : میبینی 😊 دست رو کشید و از اون جایی که پارتی بود اومدیم بیرون من رو کشوند تو یه کوچه ی خلوت ، شب هم بود یعنی می خواد چیکار کنه ؟ نکنه که .... 🤯😳 ( بچه ها رانپو کار بدی با هیناتا نداره ، هیناتا جان منحرف شد ولی شما منحرف نشید 😁 ) هیناتا : اگه کار بدی باهام داشته باشی جیغ میزنم 😰😡😖 چرا کاری نمیکنه ، یعنی قصدش اون چیزی که فکر میکردم نیست ؟ پس چیه ؟ اون چیه دستش ؟ این 😳.....
پارت ۸ رو یکم دیگه میزارم 😅
صبح که شد رانپو مثل همیشه منتظر هیناتا بود ولی هیناتا نیومد ، رانپو رفت تو دفتر فوکوزاوا که ازش بپرسه هیناتا کجاست که دید هیناتا داره با فوکوزاوا حرف میزنه . هیناتا : به نظرتون کروات و اینجور چیز ها دوست داره ؟ ( خوب چیکار کنم من از کجا بدونم پسرا چی برای کادو گرفتن دوست دارن حالا رانپو هم که جای خود داره 😂 ) رانپو : هیناتا ؟ اینجایی ؟ داشتم نگرانت میشدم 😊 رانپو اومد و هیناتا رو بغل کرد . هیناتا با سرخی : رانپو کون ؟ اینجا چیکار میکنی ؟ چ چقدر از صحبت هامون رو شنیدی ؟ 😳 رانپو : تقریبا یکی دو کلمه 😊 هیناتا یک نفس عمیق کشید و بعد با رانپو رفت نشست سر میزش . * پرش زمانی به عصر *
از زبان رانپو
دیگه ساعت ۵ عصره امروز برای ولنتاین قراره به یه مهمونی بریم ، یعنی رئیس اینطوری گفت ( ناراحت نباش عزیزم اگه دوست نداری من به جات میرم 😐 ) دلم می خواد برای هیناتا یه چیزی بگیرم ولی نمیدونم از چی خوشش میاد درد و نفرین 😔 صدای چی بود ؟ 😐 * تق تق * رفتم در رو باز کردم ، هیناتا بود ! حالا باید بهش چی بگم !؟ من : س سلام 😳 هیناتا : یو رانپو کون ؟ برای مهمونی بزرگ آماده ای ؟ 😊 خیلی ریلکسه ! انگار نه انگار که قراره امروز به یکی کادو بده ، یعنی اون از کی خوشش میاد ؟ اینش برام مهم نیست فقط امیدوارم حسی که بهش دارم یک طرفه نباشه . من : آره الان میام 😅 رفتم لباسم رو عوض کردم و به طبقه ای که آژانس اونجا بود رفتیم . رئیس یک ماشین گرفته بود و هممون با اون تا مهمونی رفتیم ، شبیه همون وانته بود . وقتی رسیدیم و پیاده شدیم ، در اونجا رو که باز کردیم هیناتا دستم رو گرفت و گفت : اینجا که مهمونی نیست قشنگ یه پارتی درست و حسابیه درست نمیگم رانپو کون ؟ 😊😂☺️ بعدش هم بازم از اون خنده های بانمکش ، خیلی کیوته ! * یک ساعت بعد *
از زبان هیناتا
رانپو رو دیدم که اومد سمتم و یه جعبه ی کوچیک پشتشه . یکی از دستام رو گرفت. گفت : می تونم یه چند لحظه وقتت رو بگیرم ؟ 😁 من : باشه ولی چیکارم داری ؟ رانپو : میبینی 😊 دست رو کشید و از اون جایی که پارتی بود اومدیم بیرون من رو کشوند تو یه کوچه ی خلوت ، شب هم بود یعنی می خواد چیکار کنه ؟ نکنه که .... 🤯😳 ( بچه ها رانپو کار بدی با هیناتا نداره ، هیناتا جان منحرف شد ولی شما منحرف نشید 😁 ) هیناتا : اگه کار بدی باهام داشته باشی جیغ میزنم 😰😡😖 چرا کاری نمیکنه ، یعنی قصدش اون چیزی که فکر میکردم نیست ؟ پس چیه ؟ اون چیه دستش ؟ این 😳.....
پارت ۸ رو یکم دیگه میزارم 😅
۲.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.