خوناشام کمیاب ( پارت ۳ )
جونگ کوک:پس خیلی بد شانسی...چون من قراره آخرین کسی باشم که میبینی
بورام:برو اونور، سمت من نیا
جونگ کوک:از شجاعتی که داری خوشم میاد ولی اگر به امید زنده موندن اینجایی برات متاسفم چون قراره خیلی دردناک بمیری
بورام: چرا اومدی اینجا...بره چی میخوای همه ی مریضا رو بکشی
جونگ کوک:اونش دیگه به خودم مربوطه خانم کوچولو
بورام:نمیذارم به کارات ادامه بدی
جونگ کوک: تو نمیخوای بذاری؟ یکی باید حواسش به خودت باشه
بورام: برام مهم نیست که بهم چی میگی ولی نباید اینارو بکشی، ببینم تو خودت خانواده داری مگه نه؟ تو عاشق خانوادتی و ازشون مراقبت میکنی ، حالا اونوقت نمیدونی وقتی که اینارو میکشی چندتا خانواده عزادار میشن؟
جونگ کوک: برای صحبتای احساسی زیاد وقت ندارم
بورام: باشه...پس اول از من شروع کن
جونگ کوک: چه بهتر...باید خون خوش مزه ای داشته باشی
جونگ کوک به سمت بورام هجوم آورد و دندوناشو توی گردنش فرو کرد، گردن بورام و به صورت وحشتناکی زخم کرد ولی یه مشکلی اینجا بود...بورام زنده موند ، در صورتی که اگر از یه خوناشام جوون زخمی بشی زودتر میمیری ولی بورام نمرد
جونگ کوک: ببینم...تو چرا نمیمیری
بورام: نمیدونم...(داروی بیهوشی رو تو گردن جونگ کوک فرو کرد و بیهوش شد)
بورام:
تا الان صداشو ضبط کردم، این بهترین مدرکه
گردنم خیلی درد میکرد ولی سعی کردم به روی خودم نیارم ، اگر فردا اینو به دکتر و لیا نشون بدم میتونم بهشون ثابت کنم که خوناشاما وجود دارن
لیا: بورام...بورام ، چرا اینجا خوابیدی
بورام: این کو
لیا: کی
بورام: خونآشامی که گرفتم
لیا: نمیدونم
بورام:لعنتی...حتما فرار کرده ولی صداشو دارم
لیا:خوبه
بورام:خانم دکترم اومده؟
لیا: تو اتاقشه
بورام: خانم دکتر من خوناشامو دیدم و صداشو ضبط کردم
دکتر: خب...میشنوم
بورام: ( خدایا...پس صداش کو)
لیا: بورام بذار دیگه
بورام: پیداش نمیکنم
دکتر: بورام بیا قبول کنیم که دیشب سوجو خوردی و توهم زدی
بورام: باور کنین...حتی گازم گرفت
دکتر: اون جای زخمو خودت صحنه سازی کردی وگرنه اگر اون گازت گرفته بود الان زنده نبودی
بورام: خانم دکتر من دلیل دارم
دکتر: بورام تو اخراجی...من به یه توهمی توی بیمارستانم نیاز ندارم ولی اگر خودت میخوای دلیلتو بگو
بورام: نه خانم دکتر،من...من خودم میرم، خداحافظ
لیا: بورام....
تهیونگ: چرا دیشب نیومدی
بورام: چون احمق بودم
تهیونگ: چیزی شده
بورام: نه...نه هیچی نشده( گریه)
تهیونگ:گردنت چیشده
بورام:چیزی نیس ته
تهیونگ: میخوای ناراحتم کنی؟
بورام:پسره ی عوضی
تهیونگ: چی؟
بورام: هیچی...بیا بریم یه چیزی بخوریم
پدر جونگ کوک : گردنت چیشده
جونگ کوک:داشتم با سوزن بازی میکردم که..
پدر جونگ کوک:مزخرف تحویل من نده
جونگ کوک:باشه برای بعد..........
بورام:برو اونور، سمت من نیا
جونگ کوک:از شجاعتی که داری خوشم میاد ولی اگر به امید زنده موندن اینجایی برات متاسفم چون قراره خیلی دردناک بمیری
بورام: چرا اومدی اینجا...بره چی میخوای همه ی مریضا رو بکشی
جونگ کوک:اونش دیگه به خودم مربوطه خانم کوچولو
بورام:نمیذارم به کارات ادامه بدی
جونگ کوک: تو نمیخوای بذاری؟ یکی باید حواسش به خودت باشه
بورام: برام مهم نیست که بهم چی میگی ولی نباید اینارو بکشی، ببینم تو خودت خانواده داری مگه نه؟ تو عاشق خانوادتی و ازشون مراقبت میکنی ، حالا اونوقت نمیدونی وقتی که اینارو میکشی چندتا خانواده عزادار میشن؟
جونگ کوک: برای صحبتای احساسی زیاد وقت ندارم
بورام: باشه...پس اول از من شروع کن
جونگ کوک: چه بهتر...باید خون خوش مزه ای داشته باشی
جونگ کوک به سمت بورام هجوم آورد و دندوناشو توی گردنش فرو کرد، گردن بورام و به صورت وحشتناکی زخم کرد ولی یه مشکلی اینجا بود...بورام زنده موند ، در صورتی که اگر از یه خوناشام جوون زخمی بشی زودتر میمیری ولی بورام نمرد
جونگ کوک: ببینم...تو چرا نمیمیری
بورام: نمیدونم...(داروی بیهوشی رو تو گردن جونگ کوک فرو کرد و بیهوش شد)
بورام:
تا الان صداشو ضبط کردم، این بهترین مدرکه
گردنم خیلی درد میکرد ولی سعی کردم به روی خودم نیارم ، اگر فردا اینو به دکتر و لیا نشون بدم میتونم بهشون ثابت کنم که خوناشاما وجود دارن
لیا: بورام...بورام ، چرا اینجا خوابیدی
بورام: این کو
لیا: کی
بورام: خونآشامی که گرفتم
لیا: نمیدونم
بورام:لعنتی...حتما فرار کرده ولی صداشو دارم
لیا:خوبه
بورام:خانم دکترم اومده؟
لیا: تو اتاقشه
بورام: خانم دکتر من خوناشامو دیدم و صداشو ضبط کردم
دکتر: خب...میشنوم
بورام: ( خدایا...پس صداش کو)
لیا: بورام بذار دیگه
بورام: پیداش نمیکنم
دکتر: بورام بیا قبول کنیم که دیشب سوجو خوردی و توهم زدی
بورام: باور کنین...حتی گازم گرفت
دکتر: اون جای زخمو خودت صحنه سازی کردی وگرنه اگر اون گازت گرفته بود الان زنده نبودی
بورام: خانم دکتر من دلیل دارم
دکتر: بورام تو اخراجی...من به یه توهمی توی بیمارستانم نیاز ندارم ولی اگر خودت میخوای دلیلتو بگو
بورام: نه خانم دکتر،من...من خودم میرم، خداحافظ
لیا: بورام....
تهیونگ: چرا دیشب نیومدی
بورام: چون احمق بودم
تهیونگ: چیزی شده
بورام: نه...نه هیچی نشده( گریه)
تهیونگ:گردنت چیشده
بورام:چیزی نیس ته
تهیونگ: میخوای ناراحتم کنی؟
بورام:پسره ی عوضی
تهیونگ: چی؟
بورام: هیچی...بیا بریم یه چیزی بخوریم
پدر جونگ کوک : گردنت چیشده
جونگ کوک:داشتم با سوزن بازی میکردم که..
پدر جونگ کوک:مزخرف تحویل من نده
جونگ کوک:باشه برای بعد..........
۱۶.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.