ماه یخی پارت ۳۵
ماه یخی پارت ۳۵
دازای رفت بیرون
یوسانو : میکو میشه زخمت رو نشونم بدی اول زخم شکمت رو نشونم بده
من زخم شکمم رو نشونش دادم
میکو : دیگه باید خوب میشود ولی بعضی اوقات خیلی درد میگیره
یوسانو : از بیرون خوبه فقط زخم شکمت درد میگیره
میکو : بله
یوسانو : میشه بقیه زخماتم نشونم بدی
زخم شونمو نشونش دادم
یوسانو : این یکی کاملا خوب شده کمرت چی
من زخم کمرمم نشونش دادم
اونم خوب شده بود
یوسانو : میکو احتمالا برای شکمت اینطور میشی چه وقتایی شکمت درد میگیره
میکو : وقتی خون بالا میارم
یوسانو : میکو من میتونم درمانت کنم ولی شاید درد داشته باشه
من لبخند میزنم
میکو : درد ... درد دیگه برام عادی شده
یوسانو : راستی اون زخمای شلاق مانند و اون یکی زخم توی شکمت برای چیه
میکو : نمی خوام زیاد دربارشون حرف بزنم
یوسانو : میکو میشه بری روی اون تخت تا من بیام
میکو : چشم
یوسانو رفت و منو بست اخه مگه چقدر می خواد درد داشته باشه و شروع به درمان کرد
جلوی خودمو میگرفتم که جیغ نزنم
میکو : اخ....... ههه.ههههه
من بعد از یکم به نفس نفس افتادم
یوسانو : خوب خودتو کنترل کردی حتی پسرای اژانس هم جیغشون در میاد
لبخند زدم میزنه
میکو : گف..تم ..که ..درد برام ..عادی شده
یوسانو : قوی هستیا
میکو : ناسلامتی .. مدیر .. اجدایی ما...فیای بندرم
یوسانوتعجب کرد
یوسانو : نمیدونستم
یکم بعد که حالم خوب شد یوسانو بهم گفت می تونم برم واقعا عجب قدرت به درد بخوری رو داره
میکو : ازتون خیلی ممنونم
یوسانو : میشه بگی دازای یه لحظه بیاد اینجا
میکو :حتما
رفتم بیرون از اتاق هنوز اکوتاگاوا اونجا بود خیلی ترسیدم لبخندم محو شد
میکو : د..دازای سان... میشه یه لحظه بیاید یوسانو سنسی کارتون داره
دازای : الان میام
دازای سان اومد سمت اتاق یوسانو سنسی روبروم وایساد و گفت
دازای : چرا وقتی از اتاق اومدی بیرون ترسیدی
میکو : راستش از اکوتاگاوا میترسم نگاهاش خیلی سنگینه و برای دیدارمون توی روز اول زیاد خوب پیش نرفت
دازای : منظورت از خوب پیش نرفت یعنی چی
میکو : ام .. راستش روز اول که بهش سلام کردم می خواست خفم کنه ولی خواهش میکنم هیچی بهش نگو خواهش میکنم
دازای : باشه
دازای رفت توی اتاق
دازای رفت بیرون
یوسانو : میکو میشه زخمت رو نشونم بدی اول زخم شکمت رو نشونم بده
من زخم شکمم رو نشونش دادم
میکو : دیگه باید خوب میشود ولی بعضی اوقات خیلی درد میگیره
یوسانو : از بیرون خوبه فقط زخم شکمت درد میگیره
میکو : بله
یوسانو : میشه بقیه زخماتم نشونم بدی
زخم شونمو نشونش دادم
یوسانو : این یکی کاملا خوب شده کمرت چی
من زخم کمرمم نشونش دادم
اونم خوب شده بود
یوسانو : میکو احتمالا برای شکمت اینطور میشی چه وقتایی شکمت درد میگیره
میکو : وقتی خون بالا میارم
یوسانو : میکو من میتونم درمانت کنم ولی شاید درد داشته باشه
من لبخند میزنم
میکو : درد ... درد دیگه برام عادی شده
یوسانو : راستی اون زخمای شلاق مانند و اون یکی زخم توی شکمت برای چیه
میکو : نمی خوام زیاد دربارشون حرف بزنم
یوسانو : میکو میشه بری روی اون تخت تا من بیام
میکو : چشم
یوسانو رفت و منو بست اخه مگه چقدر می خواد درد داشته باشه و شروع به درمان کرد
جلوی خودمو میگرفتم که جیغ نزنم
میکو : اخ....... ههه.ههههه
من بعد از یکم به نفس نفس افتادم
یوسانو : خوب خودتو کنترل کردی حتی پسرای اژانس هم جیغشون در میاد
لبخند زدم میزنه
میکو : گف..تم ..که ..درد برام ..عادی شده
یوسانو : قوی هستیا
میکو : ناسلامتی .. مدیر .. اجدایی ما...فیای بندرم
یوسانوتعجب کرد
یوسانو : نمیدونستم
یکم بعد که حالم خوب شد یوسانو بهم گفت می تونم برم واقعا عجب قدرت به درد بخوری رو داره
میکو : ازتون خیلی ممنونم
یوسانو : میشه بگی دازای یه لحظه بیاد اینجا
میکو :حتما
رفتم بیرون از اتاق هنوز اکوتاگاوا اونجا بود خیلی ترسیدم لبخندم محو شد
میکو : د..دازای سان... میشه یه لحظه بیاید یوسانو سنسی کارتون داره
دازای : الان میام
دازای سان اومد سمت اتاق یوسانو سنسی روبروم وایساد و گفت
دازای : چرا وقتی از اتاق اومدی بیرون ترسیدی
میکو : راستش از اکوتاگاوا میترسم نگاهاش خیلی سنگینه و برای دیدارمون توی روز اول زیاد خوب پیش نرفت
دازای : منظورت از خوب پیش نرفت یعنی چی
میکو : ام .. راستش روز اول که بهش سلام کردم می خواست خفم کنه ولی خواهش میکنم هیچی بهش نگو خواهش میکنم
دازای : باشه
دازای رفت توی اتاق
۴.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.