فیک 𝙖 𝙜𝙞𝙧𝙡 𝙞𝙣 𝙩𝙝𝙚 𝙙𝙖𝙧𝙠 پارت 𝟑
از دید راوی
ا. ت ماشینو روشن کرد و با سرعت خیلی تند تیکاف زد و کنار نگهبانا وایساد که نگهبانا روشون اسلحه کشیدنو ا. ت از ماشین پیاده میشه
ا. ت: یاااا آقایون چرا اسلحه میکشین ( با عشوه)
ا. ت: نظرتون چیه یکم با هم حال کنیم هوم؟ شنیدم سرپیس دادنتون خیلی خوبه (چند نفر اسلحشون رو میارن پایین)
نگهبان اول: چند را. ند میدی بیب؟
نگهبان دوم: بعید میدونم خیلی دووم بیاره ( پوزخند)
ا. ت: امتحانش ضرریی نداره ددی
ا. ت: چرا منتظرین؟ ( مثلا علامتشون این جملس)[لیزر میفته رو مغزشون]
ا. ت: اوممم میبینین لیزرا رو؟
نگهبان : چیکار میکنی ه.رزع
ا. ت: هرز. ع؟ بیخی بابا
ا. ت: خب دیگه خیلی حرف زدم بابای آقایون
نگهبان: میدونی چه بلایی سرت میارن؟
ا. ت: بعید میدونم کسی چیزی بفهمه
بنگگگگگگ( صدای تیر و همه بیهوش میشن)
ا.ن: جوووون😂
ا. ت: بیا بریم تو نمک نریز ( پوکر)
ا. ن: هعب
ا. ت: تفنگمو بده فرزندم
ا. ن: بیا
( رفتن تو اونجا یه چیزی مثل ادارس)
ا. ت ویو
دوربینا رو هک کردیم و هاردا رو برداشتیم و از اونجا رفتیم بیرون
ا. ت: دیدی نمردی 😒
ا. ن: گگگ
ا. ن: شنیدی میگن کیم میخواد بیاد کرع؟
ا. ت: هوم
ا. ن: به نظرت کی میتونه باشع
ا. ت: حتما یه پیرمرد چولپسیدس😂
ا. ن: اوم شاید
( گایز ا. ت نمیدونع که کیم همون تهیونگع و تاحالا باهاش دیدار نداشتع)
از دید راوی
ا. ت اون وو رو رسوند و رفت پاتوق همیشگیش اونجا جایی بود که کمتر کسی میرفت مخصوصا شبا که هیچکی نبود اما اونقدری خوشگل بود که قابل توصیف نبود اون وو که میدونست حال رفیقش چطورع دنبالش رفت اون پشت مشتا قایم شد
ا. ت : خدایا دیگه خسته شدمممم چرا این بلاها سر من میاددد نمیکشم چرا نقدر بزدلم که نمیتونم خودمو تو این دریا غرق کنم همش صدای اون عوضی تو گوشمه چرا بر نمیگردههه( با داد و گریه)
ادامـهـ داردـ.....
⋘ ᴛʀʏ ʟᴀᴛᴇʀ... ⋙
اسلاید دوم و سوم اونجایی که ا. ت همیشه میره
ا. ت ماشینو روشن کرد و با سرعت خیلی تند تیکاف زد و کنار نگهبانا وایساد که نگهبانا روشون اسلحه کشیدنو ا. ت از ماشین پیاده میشه
ا. ت: یاااا آقایون چرا اسلحه میکشین ( با عشوه)
ا. ت: نظرتون چیه یکم با هم حال کنیم هوم؟ شنیدم سرپیس دادنتون خیلی خوبه (چند نفر اسلحشون رو میارن پایین)
نگهبان اول: چند را. ند میدی بیب؟
نگهبان دوم: بعید میدونم خیلی دووم بیاره ( پوزخند)
ا. ت: امتحانش ضرریی نداره ددی
ا. ت: چرا منتظرین؟ ( مثلا علامتشون این جملس)[لیزر میفته رو مغزشون]
ا. ت: اوممم میبینین لیزرا رو؟
نگهبان : چیکار میکنی ه.رزع
ا. ت: هرز. ع؟ بیخی بابا
ا. ت: خب دیگه خیلی حرف زدم بابای آقایون
نگهبان: میدونی چه بلایی سرت میارن؟
ا. ت: بعید میدونم کسی چیزی بفهمه
بنگگگگگگ( صدای تیر و همه بیهوش میشن)
ا.ن: جوووون😂
ا. ت: بیا بریم تو نمک نریز ( پوکر)
ا. ن: هعب
ا. ت: تفنگمو بده فرزندم
ا. ن: بیا
( رفتن تو اونجا یه چیزی مثل ادارس)
ا. ت ویو
دوربینا رو هک کردیم و هاردا رو برداشتیم و از اونجا رفتیم بیرون
ا. ت: دیدی نمردی 😒
ا. ن: گگگ
ا. ن: شنیدی میگن کیم میخواد بیاد کرع؟
ا. ت: هوم
ا. ن: به نظرت کی میتونه باشع
ا. ت: حتما یه پیرمرد چولپسیدس😂
ا. ن: اوم شاید
( گایز ا. ت نمیدونع که کیم همون تهیونگع و تاحالا باهاش دیدار نداشتع)
از دید راوی
ا. ت اون وو رو رسوند و رفت پاتوق همیشگیش اونجا جایی بود که کمتر کسی میرفت مخصوصا شبا که هیچکی نبود اما اونقدری خوشگل بود که قابل توصیف نبود اون وو که میدونست حال رفیقش چطورع دنبالش رفت اون پشت مشتا قایم شد
ا. ت : خدایا دیگه خسته شدمممم چرا این بلاها سر من میاددد نمیکشم چرا نقدر بزدلم که نمیتونم خودمو تو این دریا غرق کنم همش صدای اون عوضی تو گوشمه چرا بر نمیگردههه( با داد و گریه)
ادامـهـ داردـ.....
⋘ ᴛʀʏ ʟᴀᴛᴇʀ... ⋙
اسلاید دوم و سوم اونجایی که ا. ت همیشه میره
۲۶.۹k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.