عشق ناپایدار 💔 ■Part 2■
برگشت سمت دایون و بهش نزدیک شد
نامجون: دهنتو ببند دایون مواظب حرفایی که میزنی باش
دایون: چیه؟ چون حقیقتو گفتم عصبانی شدی
نامجون: من نمیدونم چرا به حرف پدر و مادر گوش نکردم و با یه دختر سطح پایین ازدواج کردم که این حرفای چرندو بشنوم
دایون: چیشد؟ منکه قبلا عشقت بودم
نامجون: دیگه خستم کردی نمیتونم با این اخلاق گندت کنار بیام میفهمیییی
دایون: الان که یه دختر سه ماهه داریم و من بهت وابسته شدم میگی منو دوست نداری؟ چرا از اول اومدی سراغم که الان اینارو بهم بگی
نامجون: دایون بسته دیگه(با صدای خیلی بلند)
دایون اومد حرفی بزنه که صدای گریه دخترشون تو خونه پیچید
دایون: بیا بچرو بیدار کردی
نامجون کلافه دستی توی موهاش کشید و دایون سریع رفت داخل اتاق نایون و دخترشو بقل کرد
دایون: جانم دخترم گریه نکن مامانی
دایون هر چقدر سعی میکرد نایون اروم نمیشد و از گریه صورتش کبود شده بود ، دایون وقتی دید نفس دخترش بخاطر گریه بالا نمیاد ترسیده نامجون رو صدا کرد
دایون: نامجون(با صدای بلند و ترسیده)
نامجون سریع وارد اتاق شد
نامجون: چیشده؟
دایون: نف..سش بال...ا نم...یاد
نامجون سریع رفت دخترشو بغل کرد و کمرشون ماساژ داد تا نفسش بالا بیاد
نامجون: بابایی جونم نفس بکش دخترم خواهش میکنم عزیزم
چند ثانیه ای گذشت که بالاخره نفس نایون بالا اومد و دایون خیالش راحت شد و روی زمین افتاد و شروع به گریه کرد ، نامجون پیشونی دخترشو بوسید و نوازشش کرد تا اینکه اشکای دختر کوچولوی سه ماهش بند اومد بالاخره ، بعد از اون نامجون رفت سمت دایون و رو زمین زانو زد
نامجون: حالش خوبه دیگه برای چی گریه میکنی؟
دایون: ....
نامجون: خیلی خب دایون من معذرت میخوام خوبه حالا بلند شو بریم تو اتاقمون بخوابیم بلند شو عزیزم
دایون سرشو بلند کرد و به نامجون نگاه کرد و سرشو به معنی تفهیم تکون داد و از جاش بلند شد و رفت صورتشو آب زد و رفت توی اتاق مشترکشون دید که نایون بغل نامجونه ، رفت سمتشون و نایون رو گرفت
دایون: باید پوشکشو عوض کنم
رفت داخل اتاق دخترش اون رو شست و پوشکش رو عوض کردو لباسش رو هم با لباس سفید طوسی ای عوض کرد و بالشت و پتوی نایون رو برداشت و رفت داخل اتاق مشترکشون و کنار نامجون بالشت دخترشو قرار داد و نایون روش قرار داد و نامجون هم سمت دخترش دراز کشید و باهاش بازی کرد ، دایون هم رفت روتین شبش رو انجام داد و یه تیشرت مشکی گشاد پوشید و برای اینکه راحت به دخترش شیر بده سوتینش رو در اورد و رفت روی تخت دراز کشید و پتورو کشید روی نایون و سینش درآورد و گذاشت توی دهن دخترش و اون هم با عجله شروع به مک زدن کرد
کپی ممنوع ❌
نامجون: دهنتو ببند دایون مواظب حرفایی که میزنی باش
دایون: چیه؟ چون حقیقتو گفتم عصبانی شدی
نامجون: من نمیدونم چرا به حرف پدر و مادر گوش نکردم و با یه دختر سطح پایین ازدواج کردم که این حرفای چرندو بشنوم
دایون: چیشد؟ منکه قبلا عشقت بودم
نامجون: دیگه خستم کردی نمیتونم با این اخلاق گندت کنار بیام میفهمیییی
دایون: الان که یه دختر سه ماهه داریم و من بهت وابسته شدم میگی منو دوست نداری؟ چرا از اول اومدی سراغم که الان اینارو بهم بگی
نامجون: دایون بسته دیگه(با صدای خیلی بلند)
دایون اومد حرفی بزنه که صدای گریه دخترشون تو خونه پیچید
دایون: بیا بچرو بیدار کردی
نامجون کلافه دستی توی موهاش کشید و دایون سریع رفت داخل اتاق نایون و دخترشو بقل کرد
دایون: جانم دخترم گریه نکن مامانی
دایون هر چقدر سعی میکرد نایون اروم نمیشد و از گریه صورتش کبود شده بود ، دایون وقتی دید نفس دخترش بخاطر گریه بالا نمیاد ترسیده نامجون رو صدا کرد
دایون: نامجون(با صدای بلند و ترسیده)
نامجون سریع وارد اتاق شد
نامجون: چیشده؟
دایون: نف..سش بال...ا نم...یاد
نامجون سریع رفت دخترشو بغل کرد و کمرشون ماساژ داد تا نفسش بالا بیاد
نامجون: بابایی جونم نفس بکش دخترم خواهش میکنم عزیزم
چند ثانیه ای گذشت که بالاخره نفس نایون بالا اومد و دایون خیالش راحت شد و روی زمین افتاد و شروع به گریه کرد ، نامجون پیشونی دخترشو بوسید و نوازشش کرد تا اینکه اشکای دختر کوچولوی سه ماهش بند اومد بالاخره ، بعد از اون نامجون رفت سمت دایون و رو زمین زانو زد
نامجون: حالش خوبه دیگه برای چی گریه میکنی؟
دایون: ....
نامجون: خیلی خب دایون من معذرت میخوام خوبه حالا بلند شو بریم تو اتاقمون بخوابیم بلند شو عزیزم
دایون سرشو بلند کرد و به نامجون نگاه کرد و سرشو به معنی تفهیم تکون داد و از جاش بلند شد و رفت صورتشو آب زد و رفت توی اتاق مشترکشون دید که نایون بغل نامجونه ، رفت سمتشون و نایون رو گرفت
دایون: باید پوشکشو عوض کنم
رفت داخل اتاق دخترش اون رو شست و پوشکش رو عوض کردو لباسش رو هم با لباس سفید طوسی ای عوض کرد و بالشت و پتوی نایون رو برداشت و رفت داخل اتاق مشترکشون و کنار نامجون بالشت دخترشو قرار داد و نایون روش قرار داد و نامجون هم سمت دخترش دراز کشید و باهاش بازی کرد ، دایون هم رفت روتین شبش رو انجام داد و یه تیشرت مشکی گشاد پوشید و برای اینکه راحت به دخترش شیر بده سوتینش رو در اورد و رفت روی تخت دراز کشید و پتورو کشید روی نایون و سینش درآورد و گذاشت توی دهن دخترش و اون هم با عجله شروع به مک زدن کرد
کپی ممنوع ❌
۸۵.۵k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.