پارت ۴
پارت ۴
کتابدار مدرسه
شوگا: خودتو کیوت نکن وگرنه میخورتممممممم
نویا: اوف شوگاااااا
شوگا: جونم
نویان: شکلات میخوام
شوگا: نه نمیشه تو این موقع شکلات برات ضرر داره( جدی)
نویان: اما من میخوام
شوگا: منم گفتم نمیشه عوض الان باهام میریم خونه و منو برات دوکبوکی درست میکنم که بخوری و دلت گرم بشه باشه( لبخند)
نویان: اخجونننن دوکبوکی های تو خیلی خوشمزس،بریممممم
شوگا: ای خدا دوست دختر ندارم که بچه ۵ ساله به سرپرستی گرفتم.
نویان: یاااااا
شوگا: اوکی اوکی
از زبان لیلیث
شوگا و نویان با هم رفتن خونه و غذا خوردن سرگرم شدن و خوابیدن ولی فقط شوگا خوابید نویان بیدار و بود داشت به چیزی فکر میکرد.
قطعا میگید نامجون ولی؛ اون داشت به آینده خودش و شوگا فکر میکرد.
اون تو این ۲ هفته شوگا رو شناخته بود ، اون استاد سرد و ترسناکی که بچه های مدرسه ازش ساخته بودن نیست.
بلکه اون فقط ی پسر کوچولوی بامزس،که فقط دوست داره بیاد تو بغلت که تو موهاش رو نوازش کنی تا خوابش ببره.
نویان داشت فکر میکرد،اگه بتونه آیندش رو با شوگا تقسیم کنه زندگی بهتری خواهد داشت.
ولی نویان هنوز دلش پیش نامجون بود؟ نبود؟
نه دیگه نبود چون الان اون شوگا رو داشت کسی که بیشتر از نامجون اون رو دوست داشت.
نویان عاشق شده بود عاشق.....
لطفا لایک و کامنت رو فراموش نکنید و با لایک کردن و کامنت گذاشتن بهم انرژی بدید
کتابدار مدرسه
شوگا: خودتو کیوت نکن وگرنه میخورتممممممم
نویا: اوف شوگاااااا
شوگا: جونم
نویان: شکلات میخوام
شوگا: نه نمیشه تو این موقع شکلات برات ضرر داره( جدی)
نویان: اما من میخوام
شوگا: منم گفتم نمیشه عوض الان باهام میریم خونه و منو برات دوکبوکی درست میکنم که بخوری و دلت گرم بشه باشه( لبخند)
نویان: اخجونننن دوکبوکی های تو خیلی خوشمزس،بریممممم
شوگا: ای خدا دوست دختر ندارم که بچه ۵ ساله به سرپرستی گرفتم.
نویان: یاااااا
شوگا: اوکی اوکی
از زبان لیلیث
شوگا و نویان با هم رفتن خونه و غذا خوردن سرگرم شدن و خوابیدن ولی فقط شوگا خوابید نویان بیدار و بود داشت به چیزی فکر میکرد.
قطعا میگید نامجون ولی؛ اون داشت به آینده خودش و شوگا فکر میکرد.
اون تو این ۲ هفته شوگا رو شناخته بود ، اون استاد سرد و ترسناکی که بچه های مدرسه ازش ساخته بودن نیست.
بلکه اون فقط ی پسر کوچولوی بامزس،که فقط دوست داره بیاد تو بغلت که تو موهاش رو نوازش کنی تا خوابش ببره.
نویان داشت فکر میکرد،اگه بتونه آیندش رو با شوگا تقسیم کنه زندگی بهتری خواهد داشت.
ولی نویان هنوز دلش پیش نامجون بود؟ نبود؟
نه دیگه نبود چون الان اون شوگا رو داشت کسی که بیشتر از نامجون اون رو دوست داشت.
نویان عاشق شده بود عاشق.....
لطفا لایک و کامنت رو فراموش نکنید و با لایک کردن و کامنت گذاشتن بهم انرژی بدید
۸.۱k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.