🔻دلم يک عيد قديمی ميخواهد!
🔻دلم يک عيد قديمی ميخواهد!
♦️آخرين روز مدرسه تمام شود
و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر كوچه بيايد
برايم پيراهنی سفيد با آستين های پف و سارافون
جين خريده باشند
و كفشهای بندی قرمز كه دلم برايش غنج برود
و كتاب قصه ی "عیدهای باستانی" با جلدی چرمی بانقشی از سفره ی هفت سین....
♦️پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود
و پشت سرش "مادر بزرگ" با
خنچه ای بر سرش از عيدی های رنگارنگ ما....
♦️دلم شمعدانی های سرخ وصورتی كنار حوض مان را ميخواهد
بنفشه ها و اطلسی ها...
و "مادرم" صدا كردنِ عاشقانه ی پدرم را...
دلم خنده های جوان مادرم را ميخواهد،
وقتی هزار بار زيباتر ميشد
♦️دلم يک عيد قديمی ميخواهد
يک عيد واقعی!
كه در آن تمام مردم شهر
بی وقفه شاد باشند،
نه كسی غمگین باشد
نه بيم بيماری، تن شهر را بلرزاند
عيدی كه دنيا ما را قرنطيه نكند
🔺دلم، يک عيد قديمی ميخواهد
بدون ماسک، بدون احتكار،بدون غصه،
بدون رنج و دلهره...
♦️آخرين روز مدرسه تمام شود
و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر كوچه بيايد
برايم پيراهنی سفيد با آستين های پف و سارافون
جين خريده باشند
و كفشهای بندی قرمز كه دلم برايش غنج برود
و كتاب قصه ی "عیدهای باستانی" با جلدی چرمی بانقشی از سفره ی هفت سین....
♦️پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود
و پشت سرش "مادر بزرگ" با
خنچه ای بر سرش از عيدی های رنگارنگ ما....
♦️دلم شمعدانی های سرخ وصورتی كنار حوض مان را ميخواهد
بنفشه ها و اطلسی ها...
و "مادرم" صدا كردنِ عاشقانه ی پدرم را...
دلم خنده های جوان مادرم را ميخواهد،
وقتی هزار بار زيباتر ميشد
♦️دلم يک عيد قديمی ميخواهد
يک عيد واقعی!
كه در آن تمام مردم شهر
بی وقفه شاد باشند،
نه كسی غمگین باشد
نه بيم بيماری، تن شهر را بلرزاند
عيدی كه دنيا ما را قرنطيه نكند
🔺دلم، يک عيد قديمی ميخواهد
بدون ماسک، بدون احتكار،بدون غصه،
بدون رنج و دلهره...
۶.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲