My amazing moon🌙🐾💕 p16
ملکه" خوب میدونستم الان لونا داره نیش و کنایه های ملکه مادر رو تحمل میکنه و خب چاره ای هم نداشت . وقتی میخواستم با امپراتور ازدواج کنم تا حد ممکن میخواست مانع ازدواجمون بشه . انگار کلا مخالف نظر من بود. از طرفی منم تحملم درباره پاچه خواری های بورا داشت تموم میشد ، هر آدم عاقلی میتونست بفهمه این همه دروغ و حریص بازی برای ثروت عالیجناب و شهرت ملکه بودنه اما لونا برعکس بورا هدفش شر نبود بلکه میخواست کمکی به مملکت کنه و این چیزی بود که از لونا منو جذب کرده بود
راوی"
لونا ملکه مادر رو تا اقامتگاهشون همراهی کرد حسابی از حرفا و تیکه های ملکه ناراحت شده بود اما به قول خودش ملکه مادر کسی نبود که بتونه مانعی برای لونا باشه! فردا صبح قرار بود عالیجناب وقتشون رو با بورا بگذرونه و لونا هم با بانوان قصر آشنا بشه و روز آخر هم بلعکس ، عالیجناب وقتشون رو با لونا میگذروند و بورا اطراف قصر.....
.
.
شب از نیمه گذشته بود و لونا و سویی و اونگوم و اون دوخدمتکار خسته به اقامتگاه برگشتند.اگه لونا ملکه میشد قطعا اقامتگاه بزرگتری داشت و ندیمه ها و نگهبان های بیشتری. لونا وارد اتاقش شد و تا سرش به بالشت رسید ، نرمی پشمای بالشت باعث شد اون به خواب شیرینی فرو بره
فردا صبح
لونا" صبح اول صدای گنجشکای آواز خوان بگوش میرسید و دلچسب بود اما به لطف سوبب و غر غر های همیشگی گند خورد بهش.
سویی" بانوی من! بانوی منننن! بلند شید دیر شدهههه باید برید. مشاور اعظم شمارو و ملکه و ملکه مادر امروز شما رو در دیدار با بانوان قصر همراهی میکنند.
لونا" خیلی خب باشه باشه اومدم....
راوی"
لونا ملکه مادر رو تا اقامتگاهشون همراهی کرد حسابی از حرفا و تیکه های ملکه ناراحت شده بود اما به قول خودش ملکه مادر کسی نبود که بتونه مانعی برای لونا باشه! فردا صبح قرار بود عالیجناب وقتشون رو با بورا بگذرونه و لونا هم با بانوان قصر آشنا بشه و روز آخر هم بلعکس ، عالیجناب وقتشون رو با لونا میگذروند و بورا اطراف قصر.....
.
.
شب از نیمه گذشته بود و لونا و سویی و اونگوم و اون دوخدمتکار خسته به اقامتگاه برگشتند.اگه لونا ملکه میشد قطعا اقامتگاه بزرگتری داشت و ندیمه ها و نگهبان های بیشتری. لونا وارد اتاقش شد و تا سرش به بالشت رسید ، نرمی پشمای بالشت باعث شد اون به خواب شیرینی فرو بره
فردا صبح
لونا" صبح اول صدای گنجشکای آواز خوان بگوش میرسید و دلچسب بود اما به لطف سوبب و غر غر های همیشگی گند خورد بهش.
سویی" بانوی من! بانوی منننن! بلند شید دیر شدهههه باید برید. مشاور اعظم شمارو و ملکه و ملکه مادر امروز شما رو در دیدار با بانوان قصر همراهی میکنند.
لونا" خیلی خب باشه باشه اومدم....
۳۹.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.