(وقتی بعد مدت ها... درخواستیpاخر)
تقریبا چندین ساعتی بود که تو مراسم بودین. تو و مینهو شاید یکمی تو ال .کل زیاده روی کرده بودین و کمی مست بودین... همینطور در حال رقص و خندیدن بودین که تورو میکشه و تورو خارج سالن میبره.
«چیکار میکنی ما حتی پولو ندادیم»
تو رو میبره تو یه اتاق تو طبقات بالاتر.
وارد اتاق که میشی چشمات گرد میشه... منظره خیلی زیبایی پشت اون پنجره بزرگ بود... ساختمون و برج های سئول مثل ستاره ای درخشان بودند.
«مینهو اینجا خیلی قشنگه.... »
کمرتو میگیره و تورو به شیشه بزرگ میچسبونه.
«ا/ت..... من.. ببخشید که دیر میگم ولی متاسفم.... من تورو میخوام برگردونم... پس میای این داستانو از اول شروع کنیم؟البته اگه مرد دیگه ای رو میخوای و از با من بودن پشیمون شدی......»
لبخندی میزنی «هرگز پشیمون نمیشم... حتی اگه هزار بار این فرصتو داشته باشم... تنها مردی که روبروش به زانو در میام تویی.... »
لبشو رو لبت قرار میده و عمیق میبوستت.... این یه تاییدی بود، تایید اینکه تو و مینهو داستان عاشقانتون رو از اول شروع میکنین.
«چیکار میکنی ما حتی پولو ندادیم»
تو رو میبره تو یه اتاق تو طبقات بالاتر.
وارد اتاق که میشی چشمات گرد میشه... منظره خیلی زیبایی پشت اون پنجره بزرگ بود... ساختمون و برج های سئول مثل ستاره ای درخشان بودند.
«مینهو اینجا خیلی قشنگه.... »
کمرتو میگیره و تورو به شیشه بزرگ میچسبونه.
«ا/ت..... من.. ببخشید که دیر میگم ولی متاسفم.... من تورو میخوام برگردونم... پس میای این داستانو از اول شروع کنیم؟البته اگه مرد دیگه ای رو میخوای و از با من بودن پشیمون شدی......»
لبخندی میزنی «هرگز پشیمون نمیشم... حتی اگه هزار بار این فرصتو داشته باشم... تنها مردی که روبروش به زانو در میام تویی.... »
لبشو رو لبت قرار میده و عمیق میبوستت.... این یه تاییدی بود، تایید اینکه تو و مینهو داستان عاشقانتون رو از اول شروع میکنین.
۱.۳k
۱۴ آذر ۱۴۰۳