فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁶¹
ویو ا.ت
یه۴دیقه منتظر دخترا موندام
که ماشین نامرا رو دیدم
که ار ۳تا شون پیدا شدن آمدن توی مغازه
جوکیونگ کیفمو آورده بود
منم برای خودم آب خریدم خیلی تشنم بود
بعدش با دخترا سوار ماشین شدیم راه افتادیم
توی ماشین همه چیو برای دخترا تعریف کردم که گفتند....
=پس جونگکوک خیلی عاشقت ا.ت
÷جونگکوک واقعا خیلی خیلی زیاد عاشقت
×حالا میخوای چیکار کنی؟
+نمی دونم
=میخوای امشب همه باهم بریم خونه ای من اونجا بمونیم
+باشه ولی قبلش بریم خونه ای من لباس بردارم
÷باشه
ویو ا.ت
رفتیم سمت خونه ای من رفتم لباس برداشتم رفتیم خونه ای نامرا
خیلی به جونگکوک فکر میکردم
ولی با دخترا حواسمو پرت کردن دیگه بهش فکر نکردم
فکر نکنم جونگکوک بتونه پیدام کنه
فردا صبح
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم لباس پوشیدم(اسلاید۲)یه آرایش ملایم کردم از دخترا خدافظی کردم
رفتم بیمارستان
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
امروز خیلی خسته شدم خیلی عمل داشتم امروز باید بیشتر بمونم
رفتم دیدم که امروز باید تا ساعت۱۰ شب بیمارستان باشم
وای خدا همین الانم خیلی خسته شدم تازه باید تا ساعت۱۰شبم باشم
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
ساعت ۱۰ شب شد شیفتم تموم شدم رفتم وسایلمو جمع کردم از بیمارستان رفتم بیرون
رفتم پارکینگ و سوار ماشین شدم رفتمحال نداشتم دیگه برم خونه غذا درست کنم برا همین رفتم یه غذا خوردی اونجا غذا خوردم
بعد رفتم خونه
کلید انداختم رفتم توی خونه هنوز چراغ خونه رو روشن نکرده بودم بعد رفتم چراغو روشن کردم که
یکی دستشو گرفت جلوی دهنم و من بیهوش شدم
ویو جونگکوک
رفتم خونه نشستم روی مبل هنوز ا.ت رو پیدا نکرده بودن رفتم خوابیدن
فردا صبح بهم گفتند که ا.ت رو پیدا کردن
با افرادم سوار ماشین شدم رفتم جای که ا.ت بود
توی خیابون بود نمی تونم اینجا ببرمش
بعدش رفت بیمارستان اونجا تا ساعت۱۰ کار میکرد به افرادم گفتم که برن خونه ای ا.ت
و وقتی که اند خونه بیارنش
اونا هم آورند پیش خودم
بردمش توی اتاق خودم و گذاشتمش روی تخت
خیلی قشنگ خوابیده بعد از اتاق رفتم بیرون
part⁶¹
ویو ا.ت
یه۴دیقه منتظر دخترا موندام
که ماشین نامرا رو دیدم
که ار ۳تا شون پیدا شدن آمدن توی مغازه
جوکیونگ کیفمو آورده بود
منم برای خودم آب خریدم خیلی تشنم بود
بعدش با دخترا سوار ماشین شدیم راه افتادیم
توی ماشین همه چیو برای دخترا تعریف کردم که گفتند....
=پس جونگکوک خیلی عاشقت ا.ت
÷جونگکوک واقعا خیلی خیلی زیاد عاشقت
×حالا میخوای چیکار کنی؟
+نمی دونم
=میخوای امشب همه باهم بریم خونه ای من اونجا بمونیم
+باشه ولی قبلش بریم خونه ای من لباس بردارم
÷باشه
ویو ا.ت
رفتیم سمت خونه ای من رفتم لباس برداشتم رفتیم خونه ای نامرا
خیلی به جونگکوک فکر میکردم
ولی با دخترا حواسمو پرت کردن دیگه بهش فکر نکردم
فکر نکنم جونگکوک بتونه پیدام کنه
فردا صبح
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم لباس پوشیدم(اسلاید۲)یه آرایش ملایم کردم از دخترا خدافظی کردم
رفتم بیمارستان
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
امروز خیلی خسته شدم خیلی عمل داشتم امروز باید بیشتر بمونم
رفتم دیدم که امروز باید تا ساعت۱۰ شب بیمارستان باشم
وای خدا همین الانم خیلی خسته شدم تازه باید تا ساعت۱۰شبم باشم
چند ساعت بعد
ویو ا.ت
ساعت ۱۰ شب شد شیفتم تموم شدم رفتم وسایلمو جمع کردم از بیمارستان رفتم بیرون
رفتم پارکینگ و سوار ماشین شدم رفتمحال نداشتم دیگه برم خونه غذا درست کنم برا همین رفتم یه غذا خوردی اونجا غذا خوردم
بعد رفتم خونه
کلید انداختم رفتم توی خونه هنوز چراغ خونه رو روشن نکرده بودم بعد رفتم چراغو روشن کردم که
یکی دستشو گرفت جلوی دهنم و من بیهوش شدم
ویو جونگکوک
رفتم خونه نشستم روی مبل هنوز ا.ت رو پیدا نکرده بودن رفتم خوابیدن
فردا صبح بهم گفتند که ا.ت رو پیدا کردن
با افرادم سوار ماشین شدم رفتم جای که ا.ت بود
توی خیابون بود نمی تونم اینجا ببرمش
بعدش رفت بیمارستان اونجا تا ساعت۱۰ کار میکرد به افرادم گفتم که برن خونه ای ا.ت
و وقتی که اند خونه بیارنش
اونا هم آورند پیش خودم
بردمش توی اتاق خودم و گذاشتمش روی تخت
خیلی قشنگ خوابیده بعد از اتاق رفتم بیرون
۱۰.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.