عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P2
جنی ویو : صبح از خواب نازم با صدای ساعت بیدار شد رفتن یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون یه شلوار بگ و یه بلوز بالا ناف مشکی برداشتم پوشیدم رفتم پیش کوک دیدم خوابه رفتم بیدارش کنم
جنی : کوکککککک بیدارشو ساعت ۱ ظهر پاشوووو
کوک: جنی بزار بخوابم(خواب الود)
جنی: پاشو کوک وگرنه میرم آب میارم هااا
کوک: باشه بابا بیدار شدم ععع
جنی : من دیگه رفتم توهم بیا
کوک ویو: با صدا زدنای جنی از خواب بیدار شدم رفتم کار های لاز رو انجام دادم اومدم بیرون دیدم مامان و بابا وجنی نیستن از اجوما پرسید کجان...
کوک: اجوما مامان اینا رو ندیدی؟
اجوما: چرا پسرم امروز ارباب تو حیاط غذا میل میکنن
کوک : ممنون اجوما
کوک : سلام به همگیییی
پ.ج: سلام پسرم
م.ج: سلام عزیزم
جنی : سلام:)))
P2
جنی ویو : صبح از خواب نازم با صدای ساعت بیدار شد رفتن یه دوش ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون یه شلوار بگ و یه بلوز بالا ناف مشکی برداشتم پوشیدم رفتم پیش کوک دیدم خوابه رفتم بیدارش کنم
جنی : کوکککککک بیدارشو ساعت ۱ ظهر پاشوووو
کوک: جنی بزار بخوابم(خواب الود)
جنی: پاشو کوک وگرنه میرم آب میارم هااا
کوک: باشه بابا بیدار شدم ععع
جنی : من دیگه رفتم توهم بیا
کوک ویو: با صدا زدنای جنی از خواب بیدار شدم رفتم کار های لاز رو انجام دادم اومدم بیرون دیدم مامان و بابا وجنی نیستن از اجوما پرسید کجان...
کوک: اجوما مامان اینا رو ندیدی؟
اجوما: چرا پسرم امروز ارباب تو حیاط غذا میل میکنن
کوک : ممنون اجوما
کوک : سلام به همگیییی
پ.ج: سلام پسرم
م.ج: سلام عزیزم
جنی : سلام:)))
۲۰.۰k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.