hi
شماره ی مامانمو گرفتم و مامانم جواب داد
🐳الو لیا؟
🦋سلام مامان.خوبی؟
🐳اره خوبم چرا جواب ندادی؟
🦋کمپانی بودم درگیر بودم
🐳اوکی.... شنیدم می هو دوست پسر پیدا کرده
🦋اره با کوک تو رابطه اس... منم امروز فیلیکس اومد کمپانی... و.... شماره مو گرفت
🐳حواست باشه بدبخت نشی فقط
🦋خب چرا به می هو نمیگی؟
🐳چون می هو عاقله تو خیلی خری من باید برم بای
🦋بای
بعد از قطع کردن دیدم می هو روی مبل بی هوش شده پتو رو روش کشیدم روش و سوئیشرت فیلیکس رو انداختم تو ماشین لباس شویی و روشنش کردم و رفتم خوابیدم صبح انداختم رو بند خشک شد و با می هو رفتیم دانشگاه
سر کلاس نشستیم که دوتا پیر اومدن جلومون قد بلند بودن من که در مقابلشون بچه بودم ولی می هو قدش از من بلند تر بود همیشه مثل پسرا بود و بوی از دختر بودن نیورده بود خیلی جدی و خشن نگاهشون کرد یکیشون دهن وا کرد
🐔شماره
کاغذی گرفت جلومون می هو کاغذ رو گرفت و گفت
🦊نیازی ندارم
🐔لج نکن
🦊میدونی باهات شوخی ندارم اگه ادامه بدی هرچی دیدی از خودت چشم دیدی
🐔اوه اوه عصبی نشو بابا
اومد می هو رو بغل کنه که می هو دستشو گرفت و پیچوند و گذاشت رو کمرش و پرتش کرد وسط سالن
🐔چته وحشی
🦊دو هفته اس هیچی بهت نگفتم... دیگه تو رفیقتو دور بر خودم و لیا ببینم از طریق واحد نظارتی دانشگاه بهش نظارت میکنم
می هو دستمو گرفت و رفتیم سر کلاس می هو براش مهم نبود کیه هرکی که رو اعصابش بره رو به باد میده
🦋دردسر نشه
🦊اون وقت منم تمام صداهایی که این مدت مجبورمون میکرد شما هر بدیم رو دارم رو میکنم
🦋دختر تو... دیونه ای
🦊شاید استاد اومد
بعدش برگشتیم خونه روی پروژه ی جدید کار کردیم و هفته ی بعد رفتیم کمپانی
ویو می هو
لیا رفت سرکارش منم رفتم تو اتاق پرو و گریم که دیدم جونگ کوک وسط اتاق ولو شده رفتم سمت هانا
🦊اونی اقای جئون چشونه؟
💜یکی از سانسنگ ها تو راه اذیتشون کرده دکتر براشون یه دارو گذاشته ولی از اونجایی که خیلی اعصبیه کسی جرات اینو نداره بره سمتش.... مگیما.... تو میری بهش بدی؟
🦊من... خب... بذار یه امتحانی بکنیم
دارو رو از هانا گرفتم و رفتم بالای سر کوک زانو زدم و اسمشو صدا زدم
ساعتشو از روی پیشونیش برداشت و بهم نگا کرد ذوقو تو چشاش دیدم بلند شد و نشست دارو رو گرفتم سمتش و گفتم
🦊بخورید
🐰ممنون... خوبی؟
🦊اهر خوبم
دارو رو خورد و رفت لباساشو عوض کرد و اومد تا میکاپش کنم
🐰بعد فیلم برداری بهت پیام میدم بیا اتاقم دلم برات تنگ شده
🦊باشه حتما
میکاپش کردم و رفت سر فیلم برداری تصمیم گرفتم برم یه سر یه لیا بزنم رفتم بخش جین داشت یه سری برگه جای به جا میکرد از پشت روی صندلی بغلش کردم
🦋اونی تویی!
🦊اره.... میای بریم یه ابمیوه بخوریم
🦋اره بریم
شرط دو تا فالو
🐳الو لیا؟
🦋سلام مامان.خوبی؟
🐳اره خوبم چرا جواب ندادی؟
🦋کمپانی بودم درگیر بودم
🐳اوکی.... شنیدم می هو دوست پسر پیدا کرده
🦋اره با کوک تو رابطه اس... منم امروز فیلیکس اومد کمپانی... و.... شماره مو گرفت
🐳حواست باشه بدبخت نشی فقط
🦋خب چرا به می هو نمیگی؟
🐳چون می هو عاقله تو خیلی خری من باید برم بای
🦋بای
بعد از قطع کردن دیدم می هو روی مبل بی هوش شده پتو رو روش کشیدم روش و سوئیشرت فیلیکس رو انداختم تو ماشین لباس شویی و روشنش کردم و رفتم خوابیدم صبح انداختم رو بند خشک شد و با می هو رفتیم دانشگاه
سر کلاس نشستیم که دوتا پیر اومدن جلومون قد بلند بودن من که در مقابلشون بچه بودم ولی می هو قدش از من بلند تر بود همیشه مثل پسرا بود و بوی از دختر بودن نیورده بود خیلی جدی و خشن نگاهشون کرد یکیشون دهن وا کرد
🐔شماره
کاغذی گرفت جلومون می هو کاغذ رو گرفت و گفت
🦊نیازی ندارم
🐔لج نکن
🦊میدونی باهات شوخی ندارم اگه ادامه بدی هرچی دیدی از خودت چشم دیدی
🐔اوه اوه عصبی نشو بابا
اومد می هو رو بغل کنه که می هو دستشو گرفت و پیچوند و گذاشت رو کمرش و پرتش کرد وسط سالن
🐔چته وحشی
🦊دو هفته اس هیچی بهت نگفتم... دیگه تو رفیقتو دور بر خودم و لیا ببینم از طریق واحد نظارتی دانشگاه بهش نظارت میکنم
می هو دستمو گرفت و رفتیم سر کلاس می هو براش مهم نبود کیه هرکی که رو اعصابش بره رو به باد میده
🦋دردسر نشه
🦊اون وقت منم تمام صداهایی که این مدت مجبورمون میکرد شما هر بدیم رو دارم رو میکنم
🦋دختر تو... دیونه ای
🦊شاید استاد اومد
بعدش برگشتیم خونه روی پروژه ی جدید کار کردیم و هفته ی بعد رفتیم کمپانی
ویو می هو
لیا رفت سرکارش منم رفتم تو اتاق پرو و گریم که دیدم جونگ کوک وسط اتاق ولو شده رفتم سمت هانا
🦊اونی اقای جئون چشونه؟
💜یکی از سانسنگ ها تو راه اذیتشون کرده دکتر براشون یه دارو گذاشته ولی از اونجایی که خیلی اعصبیه کسی جرات اینو نداره بره سمتش.... مگیما.... تو میری بهش بدی؟
🦊من... خب... بذار یه امتحانی بکنیم
دارو رو از هانا گرفتم و رفتم بالای سر کوک زانو زدم و اسمشو صدا زدم
ساعتشو از روی پیشونیش برداشت و بهم نگا کرد ذوقو تو چشاش دیدم بلند شد و نشست دارو رو گرفتم سمتش و گفتم
🦊بخورید
🐰ممنون... خوبی؟
🦊اهر خوبم
دارو رو خورد و رفت لباساشو عوض کرد و اومد تا میکاپش کنم
🐰بعد فیلم برداری بهت پیام میدم بیا اتاقم دلم برات تنگ شده
🦊باشه حتما
میکاپش کردم و رفت سر فیلم برداری تصمیم گرفتم برم یه سر یه لیا بزنم رفتم بخش جین داشت یه سری برگه جای به جا میکرد از پشت روی صندلی بغلش کردم
🦋اونی تویی!
🦊اره.... میای بریم یه ابمیوه بخوریم
🦋اره بریم
شرط دو تا فالو
۶۵۲
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.